
بشقاب پرنده
در جزیره
قسمت دوم
قصه دوست
خلاصه قسمت اول
سوزان به همراه پدر و مادرش در جزیرهای زندگی میکند. پدر سوزان، درباره سنگهای
جزیره تحقیق میکند و سوزان معمولا برای گردش و دوچرخهسواری به همراه پدر میرود.
یک شب بطور ناگهانی، برقها قطع شده و سوزان متوجه نور زرد رنگ و شدیدی در قسمتی از
جزیره میشود، او تصمیم میگیرد پنهانی به آنجا برود.
نویسنده: مارگات ایگلولدن
مترجم: شادی زمانسرایی
سوزان به دایرۀ سنگها رسید. چراغ قوهاش را روشن
کرد و لابهلای سنگها، به راه افتاد. ناگهان نور بسیار
شدیدی در وسط دایرۀ سنگها دید. یک بشقاب پرندۀ
بزرگ زرد رنگ، با پایههای شبیه به مثلث روی زمین فرود
آمد.
سوزان دوید و پشت سنگی پنهان شد؛ بعد از مدتی،
در بشقاب پرنده باز شد و دو موجود عجیب از آن خارج
شدند؛ با دو چشم و یک بینی و دهان و لباسهای سبز رنگی
که تا روی سرشانکشیده بودند. بعد صداهایی شنید. سوزان
با خودش گفت: «چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ اینها کی
هستند؟ به چه زبانی حرف میزنند؟».
[[page 24]]
انتهای پیام /*