
مهربانیهای امام میافتم. من فقط یک بار، ایشان را از نزدیک دیدم و آن موقع هم، با عدهای از نوجوانها خدمتشان رفته بودیم. دیدار ما، درست بعد از یکی از سخنرانیهای امام بود که دربارۀ یک شهید صحبت کرده بودند و بعد از آن سخنرانی، فضای آنجا بسیار غم انگیر بود. من نگران بودم که امام، در این فضای ناراحت و غمگین نتوانند با بچهها حرف بزنند، امّا ایشان بدون توجه به آنچه اتفاق افتاده بود، خیلی گرم و صمیمی با بچهها صحبت کردند و من آنجا بود که فهمیدم امام چقدر با بچهها مهربان هستند.
شب قبل از رحلت امام، از فضا و حال و هوا حس کرده بودم که قرار است اتفاق بدی بیفتد. با این که هیچ وقت اخبار صبح را گوش نمیدهم، آن روز صبح تلویزیون را روشن کردم و وقتی دیدم قرآن خوانده میشود، متوجه شدم که چه فاجعهای رخ داده...
بچههای من نسبت به امام احساس احترام میکنند. آنها با این که امام را از نزدیک ندیدهاند، با توجه به صحبتهایی که تا به حال در مورد امام شده، از ایشان با احترام زیادی یاد میکنند.
حسن احمدی، شاعر و نویسنده:
جلو گریه ام را نگرفتم
یادم نیست که روز رحلت امام دقیقاً کجا بودم. فقط یادم میآید شب وقتی از اخبار، خبر شدت بیماری ایشان را شنیدم تا صبح خوابم نبرد و مرتب برای سلامتی امام دعا میکردم. صبح که خبر رحلتشان را شنیدم دیگر جلو گریهام را نگرفتم.
امام برای من یک انسان برتر بود. نه به معنای فرشتهای که از آسمان آمده، بلکه به عنوان انسانی که خیلی با دیگران فرق داشت. امام موجودی ماورای زمینی بود و هر وقت که ایشان را میدیدم، دلم پرپر میزد. دلم میخواست همیشه کنارشان باشم، ولی سعادت دیدار از نزدیک با امام هیچ وقت نصیبم نشد. دختر من امام را خیلی دوست دارد. او هیچ وقت امام را ندیده است، ولی هر وقت صحبت امام میشود با اشتیاق گوش میدهد. زمانی که من و مادرش، خاطراتی را از امام نقل میکنیم، برای او خیلی جالب است؛ به همین دلیل ما سعی میکنیم در ایام رحلت امام، حتماً به حرم ایشان برویم.
[[page 40]]
انتهای پیام /*