مجله کودک 41 صفحه 16

کد : 108574 | تاریخ : 20/04/1381

یک کلک تابستانی! آن قدر فکر کردم تا بالاخره فهمیدم که چه کلکی بزنم تا پول توجیبیام بیشتر شود. تا مدرسهها تعطیل شد، رفتم پیش بابام و گفتم: «باید پول تو جیبیام را بیشتر کنی!» بابام گفت: «برای چی؟» گفتم: «برای اینکه تابستان شده.» بابام گفت: «چه ربطی دارد؟» گفتم: «آخر روزهای تابستان بلندتر است» بابام گفت: «خب بلندتر باشد، که چی؟» گفتم: «خب، وقتی روزها بلندتر است، آدم وقت بیکاری بیشتر دارد.» بابام گفت: «خب داشته باشد، که چی؟» گفتم: «خب، وقتی آدم بیکار باشد، وقت خوردن بیشتر دارد و بیشتر دلش چیز میز میخواهد.» بابام کمی فکر کرد و بعد گفت: «کهاینطور!خب­روزهای­تابستان چندساعت بلندتر است؟» گفتم: «حدود سه ساعت.» بابام گفت: «برای این سه ساعت، سی تومان به پول تو جیبیات اضافه میشود و پول تو جیبیات میشود صد و سی تومان.» از خوشحالی پریدم بالا و بابام را بوسیدم و گفتم: «آخ جان.» یکدفعه بابام گفت: «صبر کن، هنوز حرفم تمام نشده، زمستانها هم که روزها سه ساعت کوتاهتر است از صد تومان پول توجیبیات، سی تومان کم میشود و میشود هفتاد تومان.»

[[page 16]]

انتهای پیام /*