مجله کودک 42 صفحه 16

کد : 108610 | تاریخ : 27/04/1381

نامگذاریهای عجیب و غریب لبخند دوست پارسال کلاس ما پر بود از بچههایی که پدر و مادرهایشان اسامی عجیب و غریب بر آنها گذاشته بودند. خدای نکرده فکر نکنید که منظورم از اسم عجیب و غریب، اسامی لوازم و اشیاء و چیزهای پرت و پلای دیگر باشد. نخیر، حالا برایتان توضیح میدهم. اصلاً از ردیف نیمکتهای جلوی تخته شروع میکنم. درست بغل دیوار نیمکت اول یه همکلاسی داشتم لاغر و مردنی که به قول بچهها آمبولانس اگر توی خیابان او را میدید، بازداشتش میکرد! اسم این همکلاسی لاغر و نحیف، رستم بود! درست کنار دست این آقا رستم ما، یک بچه شاد و شنگول نشسته بود که به قول معلمون از دیوار راست هم بالا میرفت. اسم این همشاگردی شیطان من، پژمان بود. پژمان به معنی افسرده و اندوهگین و پژمرده است. جانم برایتان بگوید که روبروی ردیف نیمکت اول، نیمکتهای طرف مقابل قرار داشت که دو تا همکلاسی دیگر من آنجا نشسته بودند. رضا«سمیعی» و «جواد بینش». جالب اینکه سمیعی که به معنی شنواست، یک سمعک داخل گوشش بود چه بزرگی! و جواد بینش هم چشمش به اندازهای ضعیف بود که حتی با عینکهای شیشه ته استکانی هم به زور عدد و رقم ریاضی را روی تخته میدید. بینش هم که اطلاع دارید به معنای بینایی است. حکایت اسمهای عجیب و غریب، داستان طولانی دارد که دیگر سراغ آن نمیرویم. اما چند صفحه دیگر از مجله را که بخوانید، باز در صفحه لبخند دوست، حکایت دیگری از نامگذاریهای عجیب را برایتان مینویسم.

[[page 16]]

انتهای پیام /*