مجله کودک 48 صفحه 12

کد : 108822 | تاریخ : 07/06/1381

و گفت از طرف آقای خمینی است. از شما معذرت خواسته و عید را تبریک گفته­اند. بریژیت باور نمی­کرد. یعنی آن شیرینی­ها و آن گلها مال آنها بود؟ هدیۀ کریسمس بود؟! مادر تشکر کرد و در را بست. همان طور گلها و شیرینی را توی بغل گرفته و ایستاده بود. انگار مادر هم باور نمی­کرد. ناگهان مادر نشست. اشکهایش را پاک کرد و با دست دیگرش بریژیت را توی بغل گرفت. صورت بریژیت به گلها و صورت مادر ساییده شد. مادر گفت: ((بریژیت! عزیزم، می­بینی کسی هم به یاد ما بوده ...)) بعد از جا بلند شد. دست بریژیت را گرفت و کشید و دوباره گفت: ((بیا، باید گلها را توی گلدان بگذاریم و بعد ... با هم برویم درخت کریسمس بخریم ...)) بریژیت دوید. وقتی گلدان را پر از آب می­کرد، با خود فکر کرد قشنگترین ستارۀ دنیا را برای درخت کریسمس می­خرم. و یک شمع هم برای آن آقای پیر، کنار درخت کریسمس روشن می­کنم. یک شمع پُر از نور ... *کریسمس: عید میلاد مسیح (ع)، مسیحی­ها این روز را جشن می­گیرند. در این جشن درخت کاجی را با شمع و ستاره و چیزهای دیگر تزیین می­کنند. *** بابانوئل: بابانوئل برای مسیحی­ها کسی است مثل عمو نوروز ما ایرانیها، پیرمردی با ریش بلند سفید و لباس قرمز. بچه­های مسیحی عقیده دارند که شب کریسمس بابانوئل برای آنها هدیه می­آورد.

[[page 12]]

انتهای پیام /*