
د مثل دوست
دنیا کوچک نیست
دوست کوچولوی ما مهدیس احمدی 7 ساله از مشهد، قصه قشنگی همراه با نقاشی برای ما فرستاده است:
یک روز زیبا و آفتابی، خانم مرغ پَر طلا ده تا تخم گذاشت. بعد از مدّتی، همه جوجهها بیرون آمدند و دنیا را دیدند، فقط یک جوجه بیرون نیامد. خانم مرغ پر طلا گفت: بیا بیرون جوجه عزیزم.
جوجه گفت: نمیآیم، چون دنیا برای من کوچک است!
آقا خروس داشت قوقولی قوقو میکرد. خانم مرغ پَر طلا گفت: به جای قوقولی قوقو، بیا به جوجو کوچولو بگو دنیا برایش کوچک نیست ...
آنها یک صاحب خیلی مهربان داشتند. او یک دختر کوچولو بود. دختر کوچولو به خانم مرغ پرَ طلا و آقا خروسه کمک کرد تا به جوجه کوچولو بفهمانند دنیا برایش کوچک نیست. بالاخره جوجه کوچولو از تخم بیرون آمد و از دنیا خیلی خوشش آمد.
[[page 4]]
انتهای پیام /*