
ماجرای پاییز 43
در گوش مرد چیزهایی را گفت. مرد با عجله از پیادهرو خـارج شد، به آن سوی خیابان رفت که اتومبیلی منتظر او بود. دقایقی بعد، اتومبیل به سرعت جاده تهران - قم را طی میکرد. مرد به خبری که شنیدهبود فکر میکرد. خبر هنوز از رادیوو روزنامهها پخش نشده بود بود و اوباید به سرعت خبر را به مقصد میرساند. ماشین به آهستگی از گردنه حسن آباد قم بالا میرفت و مرد به قانونی فکر میکرد که آن روز در مجلس تصویب شده بود. در این قانون آنطور که خبرنگار به مرد گفت قرار بود اگر آمریکاییها جرم یا جنایتی در ایران انجام دادند، در دادگاههایایران محاکمه نشوند. این قانون کاپیتولاسیون
آبان سال 1343 هجری شمسی بود و هوا خنک شده بود. مرد دکمههای کتش را بست و به پیادهروی روبرو که آفتاب به به آنجا میتابید رفت. اینجا پیاده روی کنار مجلس شورا بود. داخل محوطه مجلس، رفت و آمد زیادی به چشم مـیخـورد. خبرنگـاران و عکاسان با جنبوجوش و دوان دوان از پلههای مجلس بالا و پایین میرفتند. همیشه هنگام رای گیری یا تصویب یک طرح مهم، جنب و جوش داخل و بیرون مجلس زیاد میشد. مرد گوشهای خود را تیز کرد تا خبرهای جدید را بشنود. لحظاتی بعد یکی از خبرنگاران به میلههای کنار محوطه مجلس نزدیک شد. اطراف خود را نگاه کرد و بسرعت
[[page 26]]
انتهای پیام /*