
یک حرف، یک نگاه
امام مهربان در اوج آسمان،به کودکان نگاه میکند.کودکان
هم از دیدن او خوشحال میشوند،آن قدر خوشحال،که
میخواهند مثل پرندههایی با بالهای سفید و نرم به آغوش پیر
جماران بروند،مثل شهید نوجوان «حسین فهمیده»...
زینب تختی10 ساله از تهران
من آسمان را خیلی دوست دارم،چون هدیهام را از آسمان
میگیرم.من امام مهربان را در آسمان میبینم.
کیانوش جوبینه 10 ساله
از نورآباد ممسنی
کودکان غمگین وقتی در
آغوش امام رفتند،شاد میشدند.
امام با نگاه پرمهرش،گل لبخند
برلب بچّهها میکاشت.
سکینه دهبدفر10 ساله از
دشتستان.روستای خون
مهسا قاسمی 12 ساله، از تهران
بوی بیست
با طراواتی شیرین
و نمرههای باهوش و بازیگوش
لابهلای میز و نیمکت، ترانه میشویم
و آرزوهایمان بوی سیب میدهد
زنگ قرآن، با خدا حرف میزنیم
زنگ دیکته، از طلوع مینویسیم
زنگ علوم، آتش را با آب دوست میکنیم
زنگ دینی، صبور میشویم مثل پیامبران
زنگ حساب، عددها را ضرب در باران میکنیم
زنگ فارسی، شعر مادر را میخوانیم
زنگ جغرافی، به کوه و جنگل میرویم
زنگ ورزش،با نسیم هم بازی میشویم
زنگ انشاء، از آینده مینویسیم
همۀ شاگردان دوست دارند اسمشان در خوبها سبز شود.
آسیه دخت محمّدی از لاهیجان
[[page 4]]
انتهای پیام /*