
اسکلت
نه سال داشتم،به مدرسه میرفتم و در کلاس سوم
دبستان درس می-خواندم.
درمدرسه ما اتاقی وجودداشت که وسایل آزمایشگاهی
در آن بود.معلمها آن وسایل رابه کلاس میآوردندو برای
درس علوم از آنها استفاده میکردند.اتاق،ربروی کلاسمان
بود.در آن اتاق،اسکلتی وجود داشت که پلاستیکی بود و
معلمها برای نشان دادن اعضای بدن به دانشآموزان از آن
استفاده میکردند،ولی من از آن میترسیدم.همکلاسیهایم
متوجه ترس من شده بودندوسعی میکردند به طریقی مرا
به اسکلت نزدیک کنند تا ترسم از بین برود.وقتی مدرسه
تعطیل میشد،من همراه بچهها از کلاس بیرون میآمدم
وسعی میکردم به اتاقی که اسکلت در آن است نگاه نکنم،
چون گاهی اوقات در اتاق باز بود،وقسمتی از بدن اسکلت
معلوم میشد.
یک روز که درس علوم داشتیم،معلّم مرا صدا کرد و
از من خواست به آن اتاق بروم و وسیلهای بیاورم.معلّم
هربار این کار را به یکی از دانشآموزان واگذار میکرد و
حالا نوبت من بود.خیلی ترسیده بودم،ایستادم و به معلم
نگاه کردم.تمام بدنم میلرزید،معلم تعجب کرده بود،امّا
بچهها خبر داشتند و میخندیدند.
یکی از این بچهها به طرف معلم رفت و جریان را به او
گفت.معلممان دستم را گرفت و مرا با خود به آ« اتاق برد.
اسکلت ایستاده بود،ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود،از
شدت ترس اشک میریختم.معلمم از من خواست به
اسکلت دست بزنم،آن پلاستیکی بود.به اسکلت دست
زدم،دیگر نمیترسیدم.همراه معلم به کلاس برگشتیم.
احساس خوبی داشتم،دیگر بزرگتر شده بودم و در کلاس
سوم راهنمایی درس میخواندم وبه مدرسهای دیگرمیرفتم.
یک روز به مدرسهای که دوران دبستان درآ« تحصیل
میکردم رفتم و از مدیر مدرسه اجازه گرفتم تا به اتاق
آزمایشگاه بروم.وقتی در اتاق را باز کردم،اسکلت را دیدم
که فرسوده شده و دست هم ندارد.امّا از این که دوباره او
را میدیدم،خوشحال بودم.چون مرا به یاد دوران کودکیام
میانداخت.
سمیه طاهباز از کرج
به خاطر نامههای خوبتان
تهران: سجّاد کاظمی 10 ساله، علی کاظمی 9 ساله،
بهناز شکوهی منزه 9 ساله، زهرا سبز علی 5/13 ساله،
محمدحسین خادمالحسینی کلاس پنجم،رضاسیاوش 14ساله،
صبا قاسمی 10 ساله، مریم عاشورنژاد 6 ساله، مهردادسیاوشیفر
12 ساله، سارا حسنی 9 ساله، ستاره حیدری 12 ساله، شهاب
خروشان 11 ساله، علی رضا قربانزاده 4 ساله، محمدمهدی
قنبریان 12 ساله، شیما فیض نسب،فاطمه هاشمی.
اصفهان: مهرزاد فلک 12 ساله. علیرضا چمن آراییان
10 ساله.
بوشهر: آوا دانیالی 9 ساله. ملیحه دهبدفر 12 ساله
(دشتستان روستای خون)
اهواز: فرنازبوذری کلاس چهارم. نوشین زعفرانی 11 ساله.
دزفول: شیوا مشتاق دزفولی 9 ساله
قم: الهام و الهه نوری 12 ساله.
گرگان: نگار بزازی 12 ساله.
شهرکرد: هاشم شاهوردی، نسرین شاهوردی.
ساری: مهسا کواکبیان 13 ساله.
فریدونکنار: مجتبی رحمانی.
میلاد و مهران پورمحّبی از تهران
عزیزان، هر هفته از دیدن پاکت نامه شما خوشحال میشوم.
ولی بهتر است حلّ جدول را برایم نفرستید. این کار باعث
زحمت شما میشود. منتظر مطالب خوبتان هستم.
امین شریفیان5/6 ساله از تهران
نوشتهها و نقاشیهای قشنگت را دوست دارم.باز هم برای
من نامه بنویس.
سردبیر
[[page 5]]
انتهای پیام /*