مجله کودک 64 صفحه 4

کد : 109282 | تاریخ : 28/09/1381

مربوط به مسابقه یک حرف، یک نگاه پوپک و عروسک صبح پوپک از خواب بیدار شد ودست وصورتش را شست. عروسکش را هم برداشت برد دست شویی و بعد صورت عروسکش را هم شست که ناگهان یکی از چشمهای عروسک افتاد. پوپک ناراحت شد و با گریه پیش مادرش رفت و گفت: «مامانی، عروسکم کور شده، دیگه نمی تونه هیچ جا روببینه» مادرش گفت: «چیزی نیست، گریه نکن،خودم درستش می کنم.» پوپک گفت:«چه جوری؟» مادرش گفت: «با عمل جراحی!» پوپک گفت: «آمپول هم می زنی؟ وای، عروسکم از آمپول می ترسه!» مادرش گفت: «آمپول که ترس نداره.» آن وقت رفت و چسب را آورد و به پشت چشمهای عروسک مالید و چشم را درست سرجای اولش گذاشت، عروسک دوباره قشنگ شده بود. مادر گفت: «دیدی پوپک خانم، عروسکت چقدر شجاعه و از آمپول نترسید و گریه نکرد؟!» پوپک خندید و گفت: «اون که آمپول نبود، چسب بود. مامان جون، شما خیلی دکتر مهربونی هستید.» آسیه دخت محمدی از لاهیجان پریسا قربان زاده 8 ساله از تهران مهسا نجیمی، کلاس چهارم دبستان از زاهدان

[[page 4]]

انتهای پیام /*