
قصه دوست
قصر بستنی
نویسنده : جیووانی روداری
مترجم: نیکی خوگر
زمانی در بولونیا قصری ساخته شد که همهاش از بستنی بود و درست وسط قصر یک میدان بزرگ قرار داشت، بچهها از دورونزدیک میآمدند آنجا تا این که بتوانند یک کم از این قصر مزه مزه کنند.
سقف قصر ازخامه بود. دودی که از دوکش قصر بلند میشد از شکر بود و خود دودکش هم از انواع و اقسام شکلاتها ساخته شده بود. ولی بقیه قصر از بستنی بود. درها، دیوارها ومبلها همه از بستنی بودند.
یک پسر کوچولو یک میز کوچک را گرفته بود و داشت پایههایش را لیس میزد. پایهها را یکی بعدازدیگری آن قدر لیس زد که میز، با تمام بشقابهایی که روی آنبود رویسرش افتاد. خود بشقابها هم از بستنی شکلاتی خیلی خوشمزه بودند.
یکدفعه یکی ازنگهبانها متوجه شد یکی از پنجرهها دارد ذوب میشود. شیشۀ پنجره از بستنی توت فرنگی بود که حالا یک جوی صورتی رنگ از آن راه افتاده بود.
[[page 24]]
انتهای پیام /*