
از مجموعه داستانهای یونسکو
داستانی از کشور «استرالیا»
مترجم: ماندانا راد
دوباره به هدف نخورد!
همه افراد زیر فرمان گروهبان «مَک» در تیراندازی خوب بودند به جز «بلو» او همیشه محل
اصابت تیرش با هدف فاصله زیادی داشت. گروهبان ناسزا میگفت، تهدیدهای هولناک
میکرد، اما فایدهای نداشت. سرانجام از شدت خشم منفجر شد.
او غرید و گفت: «مرد حسابی، تو بدترین تیرانداز در ارتش استرالیا هستی. دیوار یک طویله
را از سه متری نمیتوانی بزنی. آخر چرا نمیروی پشت آن انبار و خودت را با تیر راحت نمیکنی؟!»
بلو فوراً سلام نظامی داد، تفنگش را روی شانه انداخت و رفت پشت انبار. گروهبان آن قدر
مات و مبهوت شده بود که نمیتوانست حرفی بزند.
و بعد ناگهان؛ بنگ! صدای تیری سکوت را شکست.
گروهبان مک نالید و گفت: «خدای من، او رفت و این کار را کرد. او، واقعاً خودش را با تیر زد!»
چند لحظه بعد، بلو از طرف دیگر انبار بیرون آمد و به گروهبان نزدیک شد. سلام نظامی داد
و بدون آن که لبخندی بزند. گفت: «قربان، دوباره به هدف نخورد!»
[[page 16]]
انتهای پیام /*