
دوباره امتحان کن
شببخیر عزیزم، خوابهای خوب ببینی
زهرا برای دیدن ماتاباتا چشمهایش را میبندد
نیمههای شب ، در اتاق مادر زهرا به آرامی باز شد
و دخترکی پاورچین پاورچین قدم برداشت
و به بالای سر مادرش رفت
چه خوابی!
یعنی خواب چه چیزی رو می بینه!
نکنه ماتاباتا الان تو خوابشه؟
و کنار مادرش نشست
از صدای جیرجیر تخت، مادر از خواب پرید
و به ساعت ، نگاهی انداخت
تو اینجا چکار میکنی ؟ ساعت دو نصف شبه
هرکاری کردم خوابم نبرد
آخرش هم نتونستم ماتاباتا رو ببینم
آمدم از پشت چشم های تو اونو ببینم!
پایان
[[page 15]]
انتهای پیام /*