- معلوم است، او باید ماسک را در آخرین دقایق به سرعت پوشیده
باشد. و دوچرخهاش را دیدید؟ مدل 1901 و بیترمز بود، هاهاها....
- من فقط پالتو بلندش را به یاد میآورم. نزدیک بود که لبۀ پالتویش
توی پرههای دوچرخه گیر کند و آن وقت سارق سقوط کند هه هه هه!
-از این گذشته، مردک واقعاً تمیـز عمل نکـرد. حدس میزنید، چند
ساله بود.
- به هر حال بالای سی سال!
غیر ممکن است! شرط میبندید که او بیشتر از بیست سال نداشت؟
حداکثر...
- خب بله، آقای پُلکه، شما در طبقۀ اول زندگی میکنید. شاید
توانستید او را بهتر ببینید.
- درواقع، تازه وقتی او توجه مرا جلب کرد که ناگهان به سرعت از
بانک بیرون دوید.
- و آن صندوقدار چاق هم به دنبالش. خیلی بامزه بود.
- دلم میخواست وقتی دزد به او گفت که پولها را بدهد،
صورتش را میدیدم.
- من فقط دیدم که مرد کیفی را روی پیشخوان انداخت. بعد همه
چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. زنگ اخبار به صدا در آمد و دزد دوید و
از آن جا رفت. و چه طور هم دوید!»
- آن طور که من شنیدهام، باید دستگیرش کرده باشند. بله ، سرقت
بانک با دوچرخه کار آسانی نیست، هاهاهاها. حالا باید صحبت را تمام
کنم آقای کلر، زنگ در را میزنند. بعداً همدیگر را این جمعه، پشت میز
پاتوقمان میبینیم. شما که میآیید؟
- مثل همیشه، آقای پلکه! پس تا جمعه، خداحافظ!
این گفتگوی تلفنی بعد از ظهر روز نهم ژانویه انجام شد. اگر به
آن توجه شود، چند مورد از مشاهدات آن دو نفر، فقط حدس بود. چنین
|چیزی در یک حادثه، نشانۀ این است که صد درصد اغراق شده است. کدام
یک از این دو دوست اغراق کردهاند؟
سوال:
آقای پُلکه در حرفهایش اغراق کرده است یا آقای کُلِر؟
پاسخ قصۀ ترجمه شماره گذشته:
سه نکته اشتباه در گفتههای خانم اََنگن باخر:
1) ایشان اول گفته بود که یک ماشین باری را دیده است که همان موقع توقف کرده، اما بعدا گفت که ماشین را در حال توقف
دیده است.
2) اول گفته بود که ماشین باری بوده، اما بعد گفت که چیزها را به صندوق عقب بردند (ماشین باری صندوق عقب ندارد).
3) اول گفته بود روی ویترین یک سوراخ بریدند اما بعد گفت که شیشهها را شکستند.
[[page 29]]
انتهای پیام /*