
غلامی می پرسم:«به نظر شما احمد و مرتضی از این که پدرشان یک کارگر پرتلاش و زحمتکش است ، چه احساسی دارند؟»آقای غلامی کمی فکر می کند و بعد پاسخ میدهد: «شاید فکر کنید می خواهم تعارف کنم، اما باور کنید که ما جماعت کاگرها کمتر اهل تعارفیم. پیشنهاد میکنم هر زمان که فرصت داشتید به منزل ما بیایید و این سوال را خودتان از احمد و مرتضی بپرسید:«دعوت صمیمانه آقای غلامی را قبول میکنم و قرار میگذاریم که عصر همان روز بعد از ساعت اداری کارخانه به اتفاق آقای غلامی به سراغ احمد و مرتضی برویم تا این سوال را از خودآنها بپرسیم.»
عقربه های ساعت دیواری خانه آقای غلامی، کم کم به عدد شش رسیده است. احمد و مرتضی هم آماده گفت وگو با ما شده اند. اول به سراغ «مرتضی غلامی» پسر کوچکتر خانواده می روم. او می گوید:«من و احمد هر دو به پدرمان افتخار می کنیم، چرا که او به خاطر ما هر روز از صبح تا شب در کارخانه کار می کند تاما بتوانیم به راحتی درس بخوانیم و زندگی کنیم و درآینده انسان موفقی باشیم.» احمد برادر بزرگتر مرتضی ادامه می دهد:«البته به نظر من کار پدرم فقط برای راحتی ما نیست. چند روز پیش خانم معلم سر زنگ اجتماعی برایمان توضیح داد که اگر کارگرها نباشند و یا با دقت و علاقه کار نکنند، چرخ های پیشرفت و ترقی از حرکت می ایستند.از آن روز من، از این که پدرم یکی از کسانی است که برای پیشرفت کشورمان به سهم خود تلاش می کند، خیلی خوشحالم.»
از احمد می پرسم: «به نظر تو کار کردن در کارخانه و کارگاه مشکل تر است یا درس خواندن در مدرسه؟ » احمد پاسخ میدهد: «راستش را بخواهید تا چند وقت پیش فکر می کردم که درس خواندن و مدرسه رفتن خیلی مشکل است اما تابستان پارسال که یک روز برای اولین بار با پدرم به محل کارشان رفتم تازه فهمیدم کار ما بچه ها یعنی درس خواندن، در مقابل کار کارگرهایی مثل پدرم چقدر آسان است. به همین خاطر از آن روز بیشتر به پدرم و کارشان افتخار می کنم.»
ازاحمد و مرتضی می پرسم:«تا حالا شده که به مناسبت روز کارگر برای پدرتان هدیه ای تهیه کنید؟» مرتضی میگوید:«معمولاً مادرمان در روز کارگر به نمایندگی از تمام اعضای خانواده، یک هدیه کوچک مثل عطر یا پیراهن برای پدر تهیه می کند. اما من و احمد تا حالا خودمان در روز کارگر هدیه ای برای بابا تهیه نکرده ایم.»خانم غلامی مادر احمد و مرتضی در ادامه صحبت های مرتضی می گوید:«البته احمد دست خط زیبایی دارد و قرار است امسال یک بیت شعر را از کتاب فارسی مدرسه انتخاب کند و با دست خط خودش بنویسد و به همراه یک شاخه گل به پدر هدیه کند.» ازآقای غلامی می پرسم:«اگر شما جای احمد بودید، چه شعری را به عنوان هدیه روز کارگر انتخاب می کردید؟»
آقای غلامی میگوید:«خدا همه گذشتگان شما را رحمت کند، مرحوم پدرم یعنی پدربزرگ احمد و مرتضی، همیشه می گفت:
بروکار می کن مگو چیست کار که سرمایه جاودانی است کار
به نظر من این شعر میتواند بهترین هدیه روز کارگر باشد.»
[[page 7]]
انتهای پیام /*