مجله کودک 86 صفحه 7

کد : 109825 | تاریخ : 15/03/1382

است که به همراه او و دیگر دوستانش به نمایشگاه آمده است. هادی می گوید: سال گذشته که به نمایشگاه آمدم ، موفق شدم تا آقای نیستانی را در غرفه دوست بینم و با ایشان در مورد داستانهای مصور مجله صحبت کنم. امسال هم پیش خودم فکر می کردم که حتماً یکی از مسئولان مجله را در نمایشگاه می بینم و نظراتم را در مورد مطالب مجله می گویم. اما متاسفانه نتوانستم با آنها دیدار کنم. به خاطر همین ترجیح دادم نظراتم را در دفتر مخصوصی که به همین خاطر در غرفه مجله گذاشته اند، یادداشت کنم تا شاید پیشنهادهایم از این طریق به دست مسئولان مجله برسد.» با کاملیا مومنی 11 ساله که به همراه پدر ومادرش به نمایشگاه آمده است، در سالن 38 نمایشگاه کتاب یعنی سالن مخصوص کتابهای کودک و نوجوان و مقابل غرفه انتشارات «عروج» آشنا می شوم. کاملیا در ابتدای صحبتش از مسئولان غرفه ها تشکر می کند و می گوید: «رفتار مسئولان غرفه چه در نمایشگاه کتاب، و چه در جشنواره مطبوعات خیلی خوب بود و من از لطف و مهربانی آنها متشکرم. » خانم مومنی مادر کاملیا هم می گوید: «کاملیا یکی از طرفداران پر و پا قرص مجله دوست است و هر هفته این مجله را با دقت مطالعه می کند. امروز هم از زمانی که به نمایشگاه آمده ایم، مدام سراغ غرفه مجله دوست را می گرفت. اما برخلاف انتظار ما غرفه این مجله در میان سایر غرفه های نشریات کودک و نوجوان که همه در سالن 35 جمع شده بودند، نبود و ما به سختی توانستیم غرفه مجله را در سالنی که مخصوص نشریات بزرگترها بود پیدا کنیم. اما همان طور که کاملیا هم گفت، برخورد مسولان غرفه آنقدر خوب و مهربانانه بود که خستگی پیدا کردن دوست را از تنمان بیرون کرد.» آقای مومنی پدر کاملیا می گوید: «من هم مثل کاملیا و مادرش از برخورد خوب مسئولان غرفه دوست متشکرم.اما می خواستم پیشنهاد کنم که در نمایشگاه های بعدی، برای کسانی که دوست دارند تمام شماره های مجله را جمع آوری کنند، شماره های گذشته را یک جا صحافی کنند و به فروش برسانند.» یوسف جنتی یازده ساله است و در کلاس اول راهنمایی درس می خواند.یوسف می گوید: «به نظر من دوست یکی از بهترین دوستهای بچه هاست، اما حیف که خیلی موقع ها پیدا کردن این مجله آنقدر مشکل است که حتی چند هفته دوست به دست دوستانش نمی رسد. مثلاً خود من بارها شده است که به همین خاطر از مطالعه و پی گیری داستانهای دنباله دار مجله عقب افتاده ام و از نتیجه داستان یا آغاز ماجرای قصه های جدید بی اطلاع مانده ام.»

[[page 7]]

انتهای پیام /*