
بله لطفا!
دو دقیقه بعد، خانم کمپنر با یک دفتر کوچک سیاه رنگ برگشت.
بازرس گفت: «متشکرم!» خودش را روی یک صندلی انداخت و دفتر را باز کرد. بعد با صدای بلند خواند:
دوشنبه ۲۹ اردیبهشت:
اولین روز رفتن مادر، من تا ظهر کار کردم و بالاخره به سینما رفتم (فیلمی از بیتلها). سپس نزد «الفریده» رفتم و در جشن آنها شرکت کردم. ساعت یک صبح به خانه رفتم.
۳۰ اردیبهشت:
تا ساعت یازده خوابیدم. بعد سوپ درست کردم و به «کریستل» نامه نوشتم. بعدازظهر، بلوز سفید توردارم را شستم. غروب با پ. برای گردش بیرون رفتم. درست نیمه شب در خانه بودم. سردرد شدیدی داشتم.
۳۱ اردیبهشت:
باز هم سردرد دارم. توی اداره بر سر کارت جدید مالیات بردستمزدها دعوا کردم. بعد از تمام شدن کار، عمه «انا» تلفن کرد. ساعت بیست و یک به تختخواب رفتم و کتاب خواندم.
پنجشنبه اول خرداد:
همراه «باربارا» برای تهیه کارت نمایش روی یخ رفتم. بعد در «هلابرون» به پیادهروی پرداختم. از ساعت شش با «باربارا» تلویزیون نگاه کردم.
دوم خرداد:
رفتم خرید. اول به نانوایی، بعد به قصابی «هوف شنیدر». بالاخره به فروشگاه زنجیرهای رفتم و بلوز خریدم.
ظهر در خیابان «لئوپلو» سوسیس کبابی خوردم. بعد از ظهر با «باربارا» به کتابفروشی رفتم. ساعت بیست و یک دوباره به خانه برگشتم.
سوم خرداد:
بازرس کرامر، دفتر را روی میز انداخت.
ـ از سوم خرداد دیگر چیزی ننوشته...
خانم کمپنر با چشمهایی که از تعجب گشاد شده بود، او را نگاه کرد و پرسید: «آقای بازرس، به عقیده شما میشود همه این چیزها را امتحان کرد؟»
مامور لبخند زد: «مطمئنا. بعضی از آنها هم درست درمیآیند. به هر حال این چیزی را در واقعیت تغییر نمی دهد، این ... این دفتر خاطرات سرنخیهایی به دست پلیس میدهد، و خانم کمپنر، یک اشتباه آشکار در این دفتر هست.»
خانم کمپنر، درحالی که با درماندگی با یک تکه کاغذ بازی میکرد، با صدای گرفتهای فریاد زد: «ولی شما چطور می خواهید ثابت کنید؟»
بازرس به دفتر اشاره کرد و گفت: «دختر شما خودش مدرک را آورده فقط به نوشتههای او با دقت نگاه کنید. من مطمئنم که شما هم متوجه میشوید، گیزلای شما چه اشتباهی کرده است.» و همین که در آن لحظه، کلید از بیرون توی قفل فرو رفت، او اضافه کرد:«... او خودش بیشتر از همه به خاطر این اشتباه ناراحت خواهد شد ...»
توجه: برای فهم بچههای ایرانی تاریخها عوض شده، در اصل روز او نوشتن خاطرات چهارشنبه ۳۱ دسامبر بوده و روز چهارم ژانویه مصادف با یکشنبه بوده است.
سوال: چه اشتباه بزرگی در دفتر خاطرات وجود داشت؟
پاسخ قصه ترجمه شده شماره گذشته:
جواب : مرد ب دزد بوده . او با جوراب به دزدی رفته چون کسی بدون کفش در یک اداره مهم راه نمی رود.
[[page 29]]
انتهای پیام /*