مجله کودک 98 صفحه 23

کد : 110237 | تاریخ : 06/06/1382

از مجموعه داستانهای یونسکو : مترجم : ماندانا راد هلوهای طول عمر امپراتور چین به مناسبتی مقداری هلوهای بسیار بزرگ به نام هلوهای«طول عمر» برای پادشاه ویتنام فرستاد. هدیه زمانی رسید که اعضای سلطنتی همه حضور داشتند. حاضران در ستایش و تمجید از این میوههای حیرتانگیز، با هم به رقابت پرداختند. «ترانگ کین» هم که یکی از مقامات بود، حضور داشت. او به سمت هلوها رفت، یکی را برداشت، به سوی دهان برد و با لذت آن را گاز زد. «آن آدم پست را بگیرید و سر از تنش جدا کنید!» این دستور پادشاه بود که با چهرهای رنگ پریده و عصبانی بیان کرد. سربازان کاخ، ترانگ کین را که شروع به گریه کرده بود، گرفتند. پادشاه، فریاد کشید «تو جسارت کردهای و این میوههای لذیذ را که برای پادشاهت آوردهاند، چشیدی. جرمی که باید برای آن جانت را بدهی. آیا از این که باید بمیری ترسیدهای، بزدل پست فطرت؟» ترانگ کین در حالی که به تلخی و شدت بیشتری هقهق میکرد، جواب داد: «اگر من دارم گریه میکنم به خاطر ترسی است که برای وجود با عظمت شما دارم، چون قرار است به زودی بمیرید.» «این چه مزخرفاتی است که میگویی؟ کی به تو گفته که من به زودی میمیرم؟» « خب قربان، با دیدن این هلوها که نامشان هلوی طول عمر است، خواستم یکی از آنها بخورم چون مایل بودم عمری طولانی پیدا کنم. اما حتی یک چهارم آن را نخورده بودم که مرگ بدون یک کلمه اخطار به سراغم آمد و گردنم را گرفت. من از این رویداد نتیجه گرفتم که اگر اعلیحضرت مرتکب اشتباه شوند و تمام هلوها را بخورند، میتوانید تصور کنید که چه اتفاقی خواهد افتاد!» پادشاه که از بذلهگویی ترانگ کین خوشش آمده بود، فرمان داد که این شخص پررو را آزاد کنند.

[[page 23]]

انتهای پیام /*