مجله کودک 105 صفحه 11

کد : 110441 | تاریخ : 24/07/1382

گفتم : خانم معلم ! شما حاضرید این همه مشق را بنویسید؟» گفت :«نه!» گفتم :« شما می­توانید این همه ریاضی را حل کنید؟ » گفت :«نه!» گفتم :«شما می­آیید ، این همه شعر را از بر کنید ؟» گفت :«نه!» گفتم : شما اصلاً ما را دوست دارید ؟ گفت :«آره!» گفتم :«پس چرا ما را این همه رنج و عذاب می­دهید؟» گفت :«این قانون آموزش است!» گفتم :« مگر قانون ما را دوست ندارد؟» گفت :«وقتی بزرگ شوی، همه­چیز را می­فهمی!» و من در آرزوی بزرگ شدن هستم ، تا بزرگ شدن چقدر راه است ؟ شورای معلمان فاطمه نیکدل اوایل انقلاب برای انجام کاری به منطقه 7 سابق و 16 امروز رفته بودم. از اتاق کناری صدای گریه می­آمد، به آنجا رفتم و یکی از شاگردانم را دیدم، او با التماس و گریه تقاضا می­کرد به عنوان خدمتگزار به استخدام آموزش و پرورش درآید. مسئولین اداره می­گفتند که چون تو دیپلمه نیستی ، نمی­توانیم ترا استخدام کنیم، از این صحنه بسیار ناراحت شدم، به طوری که اشک از چشمانم سرازیر شد، من آن دختر را می­شناسم و می­دانستم که با خانواده 9 نفری­اش در یک اتاق 4×3 زندگی می­کند. پدرش کارگر است و درآمد ناچیزی دارد و مادرش، خانه­دار است، مسئولیت مواظبت از بچه­ها هم به عهده این دختر است . به دنبال پی­گیری­های من ، سرانجام مسئولان قبول کردند که برای این کار، با ضمانت من ، او را به مدت 5 سال بدون دیپلم به عنوان مستخدم استخدام کنند، حتی برای قبول گفته­های من ، به منزلش رفتند و وضع زندگی او را بررسی کردند. او پس از پنج سال با گرفتن دیپلم به شغل آموزگاری پرداخت.چندی پیش او را در فروشگاه فرهنگیان دیدم . از من تشکر کرد و گفت :« تلاش و راهنمایی و ضمانت شما باعث شد تا به آرزویم که رسیدن به مقام معلمی در آموزش و پرورش بود ، برسم .»

[[page 11]]

انتهای پیام /*