
· پس چرا هیچ یک از آنها به اندازه پطرس یا شخصیتهای معروف داستانی جهان ، بین بچّهها معروف نشدهاند؟
خُب این چند علّت دارد . اوّل این که هنوز زمان زیادی از سالهای جنگ نگذشته است . شما حتماً فیلمهای پارتیزانی را که دربارۀ جنگ جهانی دوم در اروپا ساخته میشود ، دیدهاید . الآن چهل پنجاه سال از آن روزها میگذرد ، ولی کشورهای درگیر جنگ هنوز دارند دربارۀ آن کار میکنند. علّت دیگر ، کمکاری خود ماست . کسانی که برای بچّهها شعر و قصه مینویسند ، باید به راههای ماندگار کردن قهرمانان جنگ در جهان نیز فکر کنند . علّت بعدی ، به مسئولان فرهنگی و تبلیغی کشور برمیگردد .آنها هم باید به فکر تبلیغ مؤثرتری از چهرۀ این قهرمانان باشند . چرا باید بچههای کشورهای اسلامی ، تیشرتهایی بپوشند که روی آنها عکس هنرپیشههای آمریکایی حک شده ، امّا هیچ بچّهای در غرب ، تیشرت نپوشد که مثلاً عکس حسین فهمیده روی آن باشد ؟
· واقعاً فکر میکنید این اتفاق خواهد افتاد ؟ یعنی با آن همه تبلیغی که در دنیای غرب ، علیه کشورهای اسلامی میشود، آیا امکان دارد که روزی بچههای آمریکا و اروپا ، از نشانههای شرقی و اسلامی استفاده کنند ؟
چرا که نه ؟ مگر عکس آن اتفاق نیفتاده ؟ چرا همیشه ، ما باید مصرفکنندۀ تبلیغات آنها باشیم ؟ البته این راه ، طولانی و دشوار است ولی بالاخره از جایی باید شروع کرد . مثلاً همین عروسکهای دارا و سارا ، آغاز خوبی برای مقابله با نشانههای فرهنگ غرب بود. هر چند، به این زودیها حریف ، عروسکها و لباسها و لوازمالتحریر «باربی« نمیشود. ولی اگر شبیه این کارها پشت سر هم اتفاق بیافتد ، ما هم راههای تازه و مؤثرتری را برای تبلیغ فرهنگ خودمان پیدا میکنیم .
· بچهها چطور ؟ به نظر شما آیا بچهها بعد از آن همه انسی که با نشانههای غربی گرفتهاند، به محصولات فرهنگی خودمان هم علاقمند میشوند ؟
اتفاقاً بچّهها نسبت به بزرگترها ، پذیرش بهتری دارند. مثلاً دختر خود من ، از بچههایی بود که همیشه برای داشتن وسایل باربی بهانه میگرفت . وقتی که کمی بزرگتر شد و خواست به کلاس اوّل دبستان برود ، من با او صحبت کردم و به زبان ساده، از خوبیهای فرهنگ خودمان با او حرف زدم. به او گفتم که باربی هم چیز قشنگی است و ما به نشانههای فرهنگی کشورهای دیگر احترام میگذاریم . امّا بهتر است در زندگی ، از نشانههای کشور خودمان استفاده کنیم . آن وقت مثال پرچم را زدم. گفتم که هر کشوری یک پرچم دارد که مال مردم همان کشور است . ما در کتابهایمان با همۀ پرچمها آشنا میشویم و به آنها احترام میگذاریم ، امّا پرچم سهرنگ خودمان را با هیچ چیز عوض نمیکنیم . حالا او از چیزهایی که خودمان داریم ، کاملاً لذت میبرد.
· دیدار ما به پایان رسید و از موضوع محمد حسین فهمیده دور شدیم . در پایان ، اگر حرف دیگری در اینباره باقی مانده با بچّهها در میان بگذارید .0
صحبت آخر با بچّههاست : من فکر میکنم شما بچّهها ، مسئولیت بزرگتری از همه ما دارید . چرا که به زودی قلمها به دست شما میافتد و شما هستید که باید دغدغههای امروز را به نسل فردا منتقل کنید. هر چند شما سالهای دفاع مقدّس را ندیدهاید. امّا در اطرافتان راهها و وسیلههای فراوانی برای آشنایی با حماسههای جنگ وجود دارد . به بچّههای خودتان فکر کنید ، به آنهایی که سالهای بعد به دنیا میآیند و هر چیز ر ا باید از زبان شما بشنوند0 از همین حالا برای آشنایی با شهید فهمیدهها ، وقت بگذارید و کنجکاوی کنید. اگر در هشتم آبان 1359 ، وظیفۀ محمد حسین فهمیده این بود که با نارنجک به مصاف تانک برود، وظیفۀ ما در آبان 1382، دانستن و فهمیدن علّت جانبازی اوست . اگر راز این حماسه را کشف کنیم ، ما هم فهمیده میشویم .
[[page 7]]
انتهای پیام /*