
این زره برای کیست ؟ مجید ملامحمدی
صبح بود . سکۀ طلایی خورشید ، آرام آرام در آسمان قِل میخورد . هوا بوی پروانه و گنجشک میداد . مرد مسیحی تنها بود . او زره زیبایی را در دست داشت . گاه زیرچشمی به امام علی (ع) نگاه میکرد و گاه آهسته میخندید ، در چهرۀ امام علی (ع) آرامش معنیداری بود.
قاضی از راه رسید . مردها از جا برخاستند . قاضی به همۀ آنها سلام کرد . همه نشستند . امام علی (ع) هم در کنار مرد مسیحی ، روی زمین نشست . حالا همه ساکت بودند . فقط صدای جیک جیک چند گنجشک از پشت پنجرۀ اتاق قاضی ، به گوش میخورد. باد کوچکی پنجره را میلرزاند.
قاضی گفت : «بسم الله الرحمن الرحیم» و سپس دفترش را باز کرد . اول به امام علی (ع) و بعد به مرد مسیحی چشم دوخت . امام علی (ع) خلیفۀ مسلمین بود و مرد مسیحی هم یک نفر از اهالی شهر کوفه .
قاضی به امام علی (ع) گفت : «یا علی ! از این مرد چه شکایتی داری .... بگو ؟! »
امام علی (ع) گفت :« این زره برای من است که نه آن را به این مرد فروختهام و نه به او بخشیدهام . اما اکنون زره من در دست اوست !»
[[page 4]]
انتهای پیام /*