
کلاس زبان نینیها طاهره ایبد
نینی ما ، یعنی این جنین فسقلی ، خیلی سرو صدا میکرد . فکر کنم بچۀ پرحرفی بود . من و شبنم ،زنم ، بعضی از حرفهایش را میفهمیدیم . برای ما که پدر و مادر بودیم ، اُفت داشت که نفهمیم بچهمان چه میگوید. به شبنم گفتم :« حیف حیف که وقتی جنین بودیم ، خواندن و نوشتن بلد نبودیم . اگه سواد داشتیم ، همۀ حرفهای خودم و محمد حسین رو مینوشتم و به زبون آدم بزرگها ترجمه میکردم»
شبنم گفت :« اگر هم سواد داشتی ، باز کاغذ و خودکار نداشتی .»
بعد گفت :« کاش اون کلمههایی رو که نمیفهمیم از نسیم و محمدحسین میپرسیدیم .»
گفتم :« اصلاً حرفش رو هم نزن، نمیخوام این محمد حسین چیزی بفهمه .»
از محمد حسین هیچ بعید نبود. آخر هر کاری من میکردم، او هم میکرد.
باید یک راهی پیدا میکردم که خودم و شبنم ،خوب خوب زبان نینیها را یاد بگیریم . رفتم صفحه آگهی روزنامه را آوردم . شبنم گفت : میخوای چکار کنی ؟» گفتم :«شاید آگهی کلاس زبان نینیها رو داشته باشیم که بریم ثبت نام کنیم .»
همینطور که داشتیم روزنامه را نگاه میکردیم ، یکدفعه صدای یک تاپ تاپ آمد تا خواستم بگویم صدای چیه؟ یکدفعه جنین نازنین و خوشگلم از شکم مامانش یک چیزی گفت . شبنم ذوقزده گفت: «شنیدی؟»
گفتم :«آره».
بعد دوباره صدای تاپ تاپ آمد و دوباره بچهام یک چیزی گفت . انگار گفت : «او ،وی» شبنم گفت :«بدو برو ضبط رو بیار ، صداش رو ضبط کنیم ».
گفتم :« برای چی ؟»
[[page 24]]
انتهای پیام /*