مجله کودک 109 صفحه 24

کد : 110598 | تاریخ : 22/08/1382

کلاس زبان نی­نی­ها طاهره ایبد نی­نی ما ، یعنی این جنین فسقلی ، خیلی سرو صدا می­کرد . فکر کنم بچۀ پرحرفی بود . من و شبنم ،زنم ، بعضی از حرفهایش را می­فهمیدیم . برای ما که پدر و مادر بودیم ، اُفت داشت که نفهمیم بچه­مان چه می­گوید. به شبنم گفتم :« حیف حیف که وقتی جنین بودیم ، خواندن و نوشتن بلد نبودیم . اگه سواد داشتیم ، همۀ حرفهای خودم و محمد حسین رو می­نوشتم و به زبون آدم بزرگها ترجمه می­کردم» شبنم گفت :« اگر هم سواد داشتی ، باز کاغذ و خودکار نداشتی .» بعد گفت :« کاش اون کلمه­هایی رو که نمی­فهمیم از نسیم و محمدحسین می­پرسیدیم .» گفتم :« اصلاً حرفش رو هم نزن، نمی­خوام این محمد حسین چیزی بفهمه .» از محمد حسین هیچ بعید نبود. آخر هر کاری من می­کردم، او هم می­کرد. باید یک راهی پیدا می­کردم که خودم و شبنم ،خوب خوب زبان نی­نی­ها را یاد بگیریم . رفتم صفحه آگهی روزنامه را آوردم . شبنم گفت : می­­خوای چکار کنی ؟» گفتم :«شاید آگهی کلاس زبان نی­نی­ها رو داشته باشیم که بریم ثبت نام کنیم .» همین­طور که داشتیم روزنامه را نگاه می­کردیم ، یکدفعه صدای یک تاپ تاپ آمد تا خواستم بگویم صدای چیه؟ یکدفعه جنین نازنین و خوشگلم از شکم مامانش یک چیزی گفت . شبنم ذوق­زده گفت: «شنیدی؟» گفتم :«آره». بعد دوباره صدای تاپ تاپ آمد و دوباره بچه­ام یک چیزی گفت . انگار گفت : «او ،وی» شبنم گفت :«بدو برو ضبط رو بیار ، صداش رو ضبط کنیم ». گفتم :« برای چی ؟»

[[page 24]]

انتهای پیام /*