مجله کودک 116 صفحه 22

کد : 110840 | تاریخ : 11/10/1382

یاد دوست یک شیشه عطر خاطرات دوست · امام خمینی معمولاً با نوه های خود با اسباب بازی، همبازی می شدند. آنها را دور خود جمع می کردند و شریک بازی آنها می شدند. از آنها سؤالاتی می کردند، مثلاً این که درس و حساب آنها چگونه است. اگر از بچّه ها کسی بود که نمره خوبی آورده بود، امام او را تشویق می کردند و به او جایزه می دادند؛ مثلاً یک شیشه کوچک عطر · حضرت امام، جلسات درس خود را به طور دقیق و جدّی و منظّم، حتّی در روزهای بارانی و برفی برگزار می کردند. یکی از شاگردان امام نقل می کنند: به یاد دارم که سه روز امام در اثر بیماری، تب داشتند و قرار بود درس فقه ایشان صبح ها در مسجد سلماسی که نزدیک منزلشان در قم بود، برقرار شود. با وجود تب، امام پیغام دادندکه شاگردان به منزل بیایند. امام در منزل در حالت تب دار، کنار کُرسی، لحاف روی پاهایشان کشیده بودند و درس را مانند روزهای دیگر ادامه دادند. · یکی از شاگردان امام نقل می کنند: «روزی مطلبی از درس ایشان برای من مبهم مانده بود. با یکی از طلبه ها هم بحث کردم، امّا مشکل بر طرف نشد. فردای آن روز تصمیم گرفتم، مطلب را با امام در میان بگذارم و از ایشان بپرسم. فردا بعد از این که درس ایشان تمام شد، خدمت امام رسیدم و گفتم: «اجازه می فرمائید مطلبی را سؤال کنم؟» فرمودند: «بفرمائید!». تا خواستم مطلب را بیان کنم، ناگهان همچون برق، اصل مطلب، از خاطرم پرید. لحظه ای گذشت، شرمندگی و ناراحتی به من دست داد، بالاخره عرض کردم: «آقا ببخشید که مطلب از یادم رفت!» ایشان هم لبخندی زدند و فرمودند: «هر وقت یادت آمد بیا!» · مسجد سلماسی، محلّ درس امام در قم بود. در آن زمان کف این مسجد با زیلوهای نخی آبی رنگ فرش شده بود که بسیار نازک بودند و نشستن روی آنها بخصوص در زمستان، کار دشواری بود. روزی شاگردان امام با هم گفتند: «این درست نیست که ایشان نیز مانند ما روی زیلوی نازک و سرد بنشینند، از این رو یکی از شاگردان، عبای پشمی خود را

[[page 22]]

انتهای پیام /*