
کانگورو کوچولو اصلاً نمی تواند بفهمد، می گوید: «یک کارتن که حرف می زند و می خواهد برود بیرون، عجب چیزی! ولی من باید این را به دوست سگ کوچولو نشان دهم.» بعد می دود و می رود تا سگ کوچولو را بیاورد.
او حتی یک کلمه از حرف های کانگور کوچولو را باور نمی کند. می گوید: «کارتنی که حرف می زند؟ تو می خواهی یک داستان کوتاه دروغی برایم تعریف کنی؟»
کانگورو کوچولو به او اطمینان می دهد: «تو خودت می توانی ببینی. یعنی: می توانی بشنوی.»
درست پس از آن، او و سگ کوچولو جلوی کارتن اسرار آمیز می ایستند. مدتی گوش می خوابانند. سرانجام سگ کوچولو می گوید: «می بینی، اصلاً هم حرف نمی زند! تو به من دروغ گفتی!»
صدای جیغی از کارتن در می آید: «تو به من دروغ گفتی، به من دروغ گفتی!»
حالا سگ کوچولو، همان طور که قبلاً کانگورو کوچولو تعجب کرده بود، جا می خورد و می گوید: «واقعاً حرف می زند. ادعا می کند که من به او دروغ گفته ام. چه بی حیا! کارتن احمق، احمق!»
کارتن فریاد می زند: «احمق! احمق!»
سگ کوچولو فریاد می زند: «معلوم است نمی دانی با چه کسی طرفی؟ ای کارتن مقوایی نازکِ لَق لقو! من خیلی قوی تر از تو هستم.»
در جواب، این صدا از کارتن شنیده می شود: «من خیلی قوی تر از تو هستم.»
سگ کوچولو خشمگین به کارتن حمله می کند و آن را گاز می گیرد.
کانگورو کوچولو جیغ می زند: «آن را ول کن!» و سگ کوچولو را به زور می کشد. تلاش شدیدی در میان است، سگ کوچولو به کارتن حمله می کند، کانگورو کوچولو سکندری می خورد و روی کارتن می افتد.
خوب شد که در این میان طوطی فرصت می کند که خودش را از کارتن بیرون بکشد، و گرنه اتفاق بدی برایش می افتاد. حالا کارتن مقوای مثل یک پیراشکی خیلی بزرگ صاف شده است.
سگ کوچولو فریاد می زند: «هی، نگاه کن! این جا که یک طوطی است!» طوطی تأئید می کند: «بله، یک طوطی، یک طوطی»
کانگورو کوچولو می پرسد: «در تمام این مدت، تو بودی که حرف می زدی؟»
طوطی با غرور و صدای گوشخراشی می گوید: «تمام مدت حرف می زدی. حرف می زدی.»
کانگوروکوچولو می گوید: «پس تقصیر توست که حالا کارتن من خراب شده.حالا ما باید با چی بازی کنیم؟»
طوطی فریاد می زند: «ما باید بازی کنیم؟ حالا بازی کنیم؟ بله، ما بازی کنیم!»
کانگورو کوچولو می گوید: «اصلاً فکر بدی نیست. نظر تو چیست، سگ کوچولو؟ می خواهی سه نفری بازی کنیم؟»
سگ کوچولو هنوز هم کمی از دست طوطی خشمگین است و می گوید: «بازی کنیم؟ تو هم پیشنهادی داری که چه بازی میتوانیم بکنیم، ای مقلّد وراج ابله. خیلی دلم می خواهد بدانم!»
طوطی با صدای گوشخراشی می گوید: «بدانم، برانم. برانم. بله، برانم!»
کانگورو کوچولو می پرسد: «رانده؟ منظورت این است با دوچرخه؟ این البته پیشنهاد خیلی خوبی است!»
به این ترتیب، کانگورو و سگ کوچولو و طوطی، تمام آن بعد از ظهر را با دو دوچرخۀ کانگورو توی پارک دوچرخه سواری کردند.
[[page 31]]
انتهای پیام /*