مجله کودک 120 صفحه 6

کد : 110968 | تاریخ : 09/11/1382

گزارش دوست خاک دیگر چه آرزو دارد؟ امیر قمیشی به مناسبت چهلمین روز فاجعه زلزله بم. شنبه ششم دی ماه · فرودگاه نیمه ویران ساختمان اصلی فرودگاه به شدّت آسیب دیده است. تصور این که اینجا همان فرودگاهی است که سال قبل در سفری خاطره انگیز به شهر بم از آنجا عبور کرده ام، برایم دشوار است. ساختمان نیمه ویران فرودگاه تبدیل به یک بیمارستان اضطراری شده است. صدای نالۀ مجروحانی که در انتظار فرود هواپیما برای اعزام به خارج از منطق زلزله زده هستند، از گوشه گوشۀ فرودگاه به گوش می رسد. «ابراهیم مهدوی» یکی از امدادگران هلال احمراست. او را به همراه سایر دوستانش مشغول کمک به مجروحان حاضر در فرودگاه می بینم. می گوید: «تا وقتی که از نزدیک، شهر بم را نبینید، باور نمی کنید که چه بر سر این شهر زیبا و تاریخی آمده است!» یکشنبه هفتم دی ماه · نخل ها و ویرانه ها · فاصۀ میان فرودگاه تا شهر بم حدود 10 کیلومتر است.با توجّه به قطع کامل برق شهر و نبودن وسیلۀ نقلیه، تمام شب گذشته را در فرودگاه نیمه ویران بم و در کنار مجروحان نیمه جان فاجعه زلزله سپری کردم. حدود ساعت 7 صبح روز یکشنبه، همراه با سرهنگ خلبان «حکیمی» مسئول عملیات هوانیروز که درست چند ساعت بعد از زلزله خود را به بم رسانده است، با بال گرد عازم شهر می شویم. وقتی که از آسمان به شهر نگاه می کنم، چیزی جز انبوه نخل ها در کنار وسعتی پوشیده از ویرانه به چشم نمی خورد. تصور این که از تمام شهر رویایی بم، تنها همین باقی مانده است، هنوز هم برایم سخت و غیر قابل باوراست. بالاخره بال گرد در گوشه ای از ویرانه های بم به زمین می نشیند. بدون معطّلی به همراه سایر همسفران حیرت زده ام پیاده می شویم تا خود را به مردم برسانیم. «مسعودجان نثاری»گزارشگر یکی از شبکه های رادیویی، در حال گفت و گو با یکی از کودکان آسیب زدۀ منطقه است. من هم خودم را به آنها می رسانم. کودک مصیبت دیده خود را «بهروز اکابری» معرّفی می کند. بهروز حدود پنجاه نفر از اقوام خود را در این حادثه از دست داده است. از او می خواهم از لحظه های وحشتناک زلزله برای ما بگوید. بهروز می گوید: «آن شب چند مرتبه قبل از آن زلزلۀ شدید، زمین تکان خورد و همۀ مردم شهر،

[[page 6]]

انتهای پیام /*