مجله کودک 132 صفحه 6

کد : 111396 | تاریخ : 17/02/1383

زرافه ای به نام «شادی» نوشته: حمود حسونه ترجمه: عفت خسروی در جنگل دور دستی زرافه ای دوست داشتنی و شاد زندگی می کرد به نام «شادی». او به این خاطر به این اسم نامیده می شد که به هر کسی برخورد می کرد. برای او شادمانی و خوشی به ارمغان می آورد. این زرافه همیشه با صدای زیبایش آواز می خواند و شادی و خوشبختی را در قلب همه حیوانات می کاشت. روزی از روزها در حالی که «شادی» مشغول گشت و گذار درجنگل بود و آواز می خواند. جادوگر بد جنسی صدای او را شنید و جلوی او ایستاد و گفت: «من یک جادوگرم. تو چرا این قدر شادمانی؟» زرافه گفت: «من شادی هستم و آواز و سرود و شادمانی را دوست دارم و از این کار احساس خوشبختی می کنم». زن جادوگر به او دستور داد که دست از این آواز خواندن بردارد. اما زرافه از او نترسید و به راه رفتن و آواز خواندن خودش ادامه داد. تا این که جادوگر بدجنس تصمیم گرفت بلایی به سر زرافه بیاورد تا او عصبانی و ناراحت شود. چوب جادوگری اش را دایناسورها و خزندگان دایناسورها نوعی خزنده بودن که از حدود 230 میلیون سال پیش بر روی زمین زندگی می کردند. آنها از نظر ظاهر شباهت زیادی به خزندگان دیگر داشتند.

[[page 6]]

انتهای پیام /*