مجله کودک 140 صفحه 8

کد : 111597 | تاریخ : 11/04/1383

صبح همان­طور که قاضی خواسته بود، اهل روستا به نزدش رفتند و هرکدام چوبدستی ­شان را هم با خود بردند. همه روبروی قاضی ایستادند و منتظر ماندند او نظر و حکمش را بیان کند. قاضی به تک تک آنها نگاه کرد و همین طور به چوب دستی­هایشان. بعد به دزد اشاره کرد و گفت: تو دزدی! دزد گفت: نه جناب قاضی چوبدستی من که بزرگ نشده ببینید! قاضی گفت: بله بزرگتر نشده اما یک وجب کوتاه­تر شده! ای دزد کودن، به اطرافت نگاه کن، می­بینی که چوبدستی تو کوتاه­تر از همه است. بعد هم قاضی گفت: نگهبان این دزد را بگیر و نگذار فرار کند. و همین الان، او را به خانه­اش ببر تا پول­هایی را که سرقت کرده، بیاورد. نگهبان با دزد تا خانه­اش رفت و پول­های سرقت شده را آورد و به صاحبش برگرداند. بعد قاضی دستور داد تا دزد را به زندان بیاندازند. دوچرخه­ای که بر روی آن موتور بی ام و کار گذاشته­ بود، با نام فلینک در سال 1921به بازار آمد.

[[page 8]]

انتهای پیام /*