مجله کودک 140 صفحه 11

کد : 111600 | تاریخ : 11/04/1383

سحر: مامان، برای تولد سحر می­خواستم اون مداده رو که دوست دارم ببرم. ولی نمی­دانم چرا اصلا به این فکر نکردم که خیلی کمه. شیرین رفته برایش یه مبل بادی خریده. از اون گنده گنده­ها من که به تولد سیما نمی­روم. مامان: مگه هدیه به بزرگی و کوچکیه؟ سیمایی که من می­شناسم براش این حرف­ها مهم نیست. دختر خیلی خوبیه. تو را هم که خیلی دوست داره. بلند شو. صورتت را بشور و مدادت را کادو کن. سحر: راست می­گه ها. کم و زیاد نداره. مهم اینه که سیما می­دانه که خیلی دوستش می­دارم. حرف­های مامان چه دلم را قرص کرد. اگه نروم حتما سیما ناراحت می­شه. سحر دلش قرص شد و رفت. توی راهرو نگار و نگین را دید که می­رفتند بالا برای تولد سیما. نگار: سحر بدو بریم. دیر می­شه­ها. کادو چی خریدی؟ ببین من و نگین برای سیما چی خریدیم؟ سحر: شما برید من هم بعدا میام. شیرین: چرا وایسادی؟ بریم دیگه. کادوت کو؟ کادوی منو نگاه کن. این قدر بزرگه که نشد دورش کاغذ بپیچم. خوشرنگه نه؟ بدو بریم . دیره­ها. -: تو برو من هم خودم میام. سحر: مثل این که مجبور بوده بره هدیه به اون بزرگی بخره که نتونه کادوش کنه. چه خنده­ای هم می­کنه. می­گه کادوت کو؟ اصلا این رو ندید. خدایا چکار کنم؟ من که روم نمی­شه با این هدیه برم تولد سیما. مامان: پس چی شده؟ چرا برگشتی؟ چی شده دخترم سحر: مامان نمی­رم. نبودی ببینی بچه­ها چه چیزایی برای سیما خریده بودند. معلومه کادوی اونها از مال من بهتره. شما فقط با حرف­هایتان می­خواهید به من دلداری بدهید. من نمی­رم. برم و اینو بهش بدم؟ اما حرف­های مامان خیلی تو دل سحر اثر می­کنه. چند دقیه بعد سحر در خانه سیما بود. همه شادی می­کردند. سیما کادوا را باز می­کرد. کم کم دل سحر دوباره شور افتاد. دعا می­کرد که نوبتش نرسه. اولین موتور هواپیمای کامل برای آن زمان، در سال 1927 توسط ب ام و طراحی و تولید شد. موتور IV به تعداد 87عدد در این سال تولید شد.

[[page 11]]

انتهای پیام /*