مجله کودک 143 صفحه 18

کد : 111739 | تاریخ : 01/05/1383

«کودک مبارک» فصلی کوتاه از داستان کودکی و نوجوانی حضرت علی- علیه­السّلام-4 یکی از روزها، علی و برادر رضاعی*اش درمیان خیمه­ای نشسته بودند. دایه **، برای کاری از خیمه بیرون رفته بود. در این وقت، پسر دایه، که از علی بزرگ­تر بود، برای بازی از خیمه بیرون رفت. پسرک یک راست به طرف چاهی که در آن نزدیکی بود، رفت و سرِ خود را درون چاه برد و چیزی نمانده بود که به داخل چاه سقوط کند. علی، که شاهد این منظره بود، ناگهان از جا پرید و به سرعت خودش را به پسر رساند. سپس در حالی که با دست­هایش پاهای پسرو با دهانش دست او را گرفته بود ،پسرک را در آخرین لحظه از میان چاه بیرون کشید. در همین وقت، دایه که تازه متوجه این ماجرا شده بود، دوان دوان خودش را به پسرها رساند و از این که پسرش را سالم می­دید، بی­اندازه خوشحال شد. دایه، از این فداکاری علی سخت شگفت زده شده بود و در حالی که مرتّب 1-محل زغال کک که سوخت موتورسیکلت بود 2-ترمز که مستقیماً به چرخ گیر می­کرد

[[page 18]]

انتهای پیام /*