
روزی روزگاری خرس سیاه کوچکی بود که دوست داشت یک پرنده باشد. او از ته دل آرزو میکرد و مدتها به آن فکر میکرد تا عاقبت باور کرد که یک پرنده است.
روزی در وسط جنگل، بالای درخت بلندی چند پرنده کوچک دید. خرس سیاه کوچک گفت:
سلام، من هم مثل شما پرندهام.
پرندهها به او خندیدند و گفتند:
تو پرنده نیستی ، پرندهها نوک دارند.
خرس کوچولو در جنگل گشت و گشت تا بالاخره تکه چوبی شبیه نوک پیدا کرد، آن را به پوزهاش بست و با عجله به کنار درخت برگشت. در حالی که سرش را بالا گرفته بود، فریاد زد:
-ببینید، من هم نوک دارم.
پرندهها گفتند:
نه، تو پرنده نیستی پرندهها پر دارند.
خرسی که دوست داشت پرنده باشد
نویسنده: آدل و کاتیو دیلیو
مترجم: مینا لزگی
کوتوله سفیدی به نام «اریدانی 40» یکی از معدود ستارگان کوتولهای است که با چشم غیر مسلح و از سطح زمین در هوای تمیز دیده میشود.
[[page 7]]
انتهای پیام /*