
-اتوبوس خراب شده است وتعمیرش چندین روز طول میکشد.
مدیر مدرسه که خیلی ناراحت شده بود،پرسید:
-حالا بچهها را چکار کنیم؟آنها بدون اتوبوس چطور به مدرسه بییاند؟
«هرب» که رانندۀ اتوبوس بود،متوجه اتوبوس کهنه شد که در گوشۀ حیاط مدرسه پارک شده بود و گفت:
-هی!چطور است آن اتوبوس کهنه را امتحان کنم؟
مدیر مدرسه گفت:
-باشد!
هرب،باک اتوبوس را پر کرد.بعد سعی کرد آن را روشن کند.موتور
اتوبوس ابتدا خفه کرد و بعد چندبار سرفه کرد و درآخر روشن شد.
اتوبوس قدیمی بخاطر این که دوباره به زندگی بازگشته بود خوشحال شد
وبرخود لرزید.هرب اتوبوس را به بیرون از حیاط مدرسه راند تا به دنبال
بچهها برود.او از اینکه اتوبوس قدیمی روشن شده بود خیلی خوشحال بود.
هرب کارش را خیلی دوست داشت.وقتی از کار در کارخانه بازنشسته
شد،رانندۀ اتوبوس بچهها شد.او خیلی دوست داشت هر روز با بچهها
صحبت کند.از زمانی که همسرش را از دست داد.تنها شده بود.میدانست
که با این کار هم سرگرم میشود و هم حال بهتری پیدا میکند.
هرب و اتوبوس قدیمی مدرسه،پسر بچۀ کوچکی را سوار کردند که
در خیابان شرقی زندگی میکرد.هرب او را دوست داشت.او همیشه همه
را به خنده میانداخت.وقتی سوار اتوبوس کهنه شد.ضربهای به صندلی
زد و به هرب گفت:
-میبینم که بالاخره این باوفای پیر را از نفتالین بیرون آوردند.
وهمه خندیدند.بعد از آن هرب و اتوبوس قدیمی مدرسه پسری را
سوار کردند که در خیابان هفتم زندگی میکرد.او همیشه باادب بود و
رفتار خیلی خوبی داشت،وقتی سوار اتوبوس شد قبل از نشستن به همه سلام کرد.همه او را دوست داشتند.
آنوقت هرب و اتوبس قدیمی دو خواهر را در خیابان بلوط سوار کردند. بعد از آن هرب برای دختر کوچکی که
از ویلچر استفاده یکرد،ایستاد.از اتوبوس پیاده شد و دختر کوچک را به داخل اتوبوس آورد و بعد ویلچر را
تاکرد و در اتوبوس گذاشت.«بکی» کوچولو،از اینکه باید به
داخل اتوبوس برده شود،خجالت میکشید.او هیچ وقت
به بچههای دیگر نگاه نمیکرد و سعی
نمیکرد با ؟آنها حرف بزند،چون
همیشه احساس میکرد با دیگران
متفاوت است.هرب سعی کرده بود
احساس او را تغییر دهد،یک روز صبح به
□مکتب خانه در ایران دوران باستان
تاریخدانان میگویند که مکتبخانه محلی بوده است که در آنجا به کودکان نوشتن
و خواندن یاد میدادند.بعضی از انها میگویند که کودکان در مکتبخانه درس
میخواندند و در جای دیگری قرآن یا د میگرفتند.رفتهرفته مکتبخانه جایی شد که
درآن هم خواندن و نوشتن یاد داده میشد و هم خواندن قرآن کریم.
[[page 7]]
انتهای پیام /*