
دوست بدتر از دشمن
ترجمه ع . دانا
یک روز روباه . سگ آبی و گراز تصمیم گرفتند به گردش بروند . آنها با هم به راه افتادند تا به یک رودخانه رسیدند رودخانه پهن و پر آب بود و پل بزرگی روی آن دیده می شد . این سه دوست تصمیم گرفتند از روی پل عبور کنند و به طرف دیگر رودخانه بروند . ولی پل خیلی باریک بود و آنها نمی توانستند هر سه با هم از روی آن بگذرند . برای همین قرارشد یکی یکی از روی پل عبور کنند .
گراز رو به سگ آبی کرد و گفت ،
اول تو برو ! چون تو از ما بزرگتری و احترامت بر ما واجب است !
روباه هم سری تکان داد و گفت :
آره گراز راست می گوید . اول تو برو !
سگ آبی قبول کرد و به راه افتاد . ولی هنوز چند قدمی روی پل جلو نرفته بود ، که پایش لغزید و از آن بالا به داخل رودخانه افتاد . روباه فریاد زد :
-گراز ! بپر توی آب ! سگ آبی دارد غرق می شود . زود باش به او کمک کن ! زود باش !
-گراز گفت :
- روباه من دلم می خواهد به سگ آبی کمک کنم ، ولی می ترسم توی این آب یخ ، سرما بخورم ! لطفا" خودت بپر توی آب و او را نجات بده !
در همین وقت صدای سگ آبی از آن طرف پل شنیده شد ، که فریاد می زد :
متشکرم دوستان ! من خودم شنا بلدم . نمی خواهد به فکر من باشید ببینید ، حال من کاملا خوب است !
سگ آبی از آب بیرون آمد . روی ساحل نشست و شروع کرد به خشک کردن بدنش .
روباه و گراز با خوشحالی گفتند :
خیلی عجیب است ! ولی چه خوب شد که تو سالم هستی حالا دیگر می توانیم برویم .
سگ آبی خنده ای کرد و گفت :
- نه ! من دیگر نمی آیم . چون با داشتن دوستانی مثل شما ، من احتیاجی به دشمن ندارم !
ویلیام هانا و جوزف باربرا ، در طول مدت همکاری خود ، کارتون های زیادی خلق کردند . یوگی خرسه و بوبو خانواده فینستون ( عصر حجر ) و اسکوبی دو از معروفترین کارتون های این دو هنرمند است . اما تام و جری شناخته شده ترین کارتونی است که محبوب میلیون ها کودک جهان است و توسط این دو هنرمند تهیه و تولید شده است .
[[page 6]]
انتهای پیام /*