
هستی : « فهمیدم ، من می رم دم در و از بیرون زنگ بالا رو می زنم و صدامو گنده می کنم و میگم پستچی ام و نامه اوردم ...
بابا که آمد دم در تا نامه را بگیره من می پرم تو و در رو روش می بندم تا بمونه بیرون . یه کم جدا بشن خنک میشن و عصبانیت شون میره . »
مامان بزرگ : « بد نیست ولی زیاد هم جالب نبود . روز تعطیلی که پستچی نمیاد . گلکم ، منظورم این نبود که این قدر نقشه های عجیب غریب بکشیم . بعضی وقت ها همین دل های صاف خیلی کارها می کنه . دل منو که لرزوند شاید ... بارک الله دختر .
برو دو تا چای بریز و با این زبان دراز و شیرینت ببر بالا . حتما دهنشون خشک شده از بس حرف زدن . دلم روشنه که این دل صافت میتونه کارهایی بکنه. برو ببینم ... »
چی میگه عزیز ؟ چه حرف ها می زنه ها . آخه الان برم و چی بگم ؟ بابا و مامان که اصلا الان به حرف من گوش نمی دن . چه میدونم . عزیز حتما یه چیزی میدونه که میگه .
هستی : « بفرمایید . ببرین با مامان نوش جان کنین بلکه یه کم نمک های زندگی از دهنتون پایین بره . گلوتونو میزنه ها . » بابا : « خانم بیا ببین چی میگه این دختره ؟ »
مامان :« چی شده ؟ گفتم که پایین بمانی . »
هستی : « الان میرم مامان . برایتان چای آوردم تا با نمک ها و شیرینی های زندگی تان بخورید . من که نفهمیدم بالاخره اینا شیرینه یا نمکه . نه شوره ، نه شیرین . تلخ تلخه . اما هر چی هست مواظب باشین زیاد نخورین . مامان مگه دکتر بهت نگفته نمک زیاد برای فشار خونت خوب نیست ؟ بابا جون شیرینی برای وزنت خوب نیست ها . از من گفتن . »
من که نفهمیدم چی شد . فقط چهار تا دانه حرف زده بودم . این قصه همان جوری که عزیز گفته بود آخرش شیرین بود . به شیرینی چیزی که بابا و مامان با خنده خوردند . قصه تمام شد . اما می خوام یه چیزی بگم اگه نگم تو دلم می مونه . به این آقاهه نگاه کنین ، بابامه . همیشه همین جوری می خنده . اصلا بهش میاد اخم کنه ؟
جری
جری موش کوچک ، زبر و زرنگ و شیطان در سال 1942 با فیلم « گربه در کوچه بولینگ » همراه تام شد . تغییرات طراحی او به اندازه تام نبود . اما گاهی روشن تر یا تیره تر طراحی شده است . اندازه گوش های جری نیز گاهی تغییراتی داشته است .
[[page 11]]
انتهای پیام /*