مجله کودک 165 صفحه 18

کد : 112663 | تاریخ : 03/10/1383

قصه قهرمانی داستان رستم و سهراب از قصّه های شاهنامۀ فردوسی کاووس، پادشاه ایران، که بی صبرانه منتظر رسیدن رستم بود، از طولانی شدن انتظار نگران شد و خیلی زود این نگرانی جای خودش را به خشم داد. رستم و گیو زمانی به دربار ایران وارد شدند که پادشاه از خشم به خود می پیچید. کاووس شاه، با دیدن رستم و گیو، صبر و تحمّل را از دست داد و هر چه می توانست دشنام و ناسزا، و کلمات درشت و ناروا نثار آنها کرد و حتّی پا را از ین هم جلوتر گذاشت و فرمان به قتل رستم داد. رستم، که انتظار چنین رفتاری از شاه نداشت، اوّل یکّه خورد. ولی خیلی زود به خودش آمد و با کلماتی سخت و کوبنده و سرزنش آمیز، فریادهای کاووس را جواب گفت و از خودش دفاع جانانه ای کرد و دست آخر به حالت قهر از قصر پادشاه بیرون رفت. با رفتن رستم، در قصر کاووس ولوله افتاد. بزرگان دربار زبان به سرزنش کاووس گشودند و از رفتار او به سختی انتقاد کردنده، گفتند: «ای پادشاه بزرگ! این رفتار شما با رستم، شایسته نبود و شما نمی بایست این مرد را خود می رنجاندید. رستم، پهلوان بی همتای ایران است و شما تاج و تخت پادشاهی خود را مدیون او هستید. بدون او چگونه می خواهید از پس سهراب و سپاه توران برآئید؟... بهتر است هر چه زودتر از او دلجویی کنید و او را برگردانید.» حرف های بزرگان، پادشاه را به فکر فرو برد و چند لحظۀ بعد پی برد که هشدار آنها درست است و اگر رستم را از دست بدهند، *سربازان اتریش- مجارستان (سال 1914) اتریش و مجارستان تا قبل از جنگ اول جهانی یک کشور واحد بودند. یونیفورم مخصوص نیروهای اتریش- مجارستان در این سال ها به این شکل بود. تفنگ 8 میلی متری «مان لیختر» مدل 1895 اسلحه سازمانی این نیروها بود.

[[page 18]]

انتهای پیام /*