مجله کودک 169 صفحه 18

کد : 112839 | تاریخ : 01/11/1383

18 قصه های قهرمانی محمد علی دهقانی «گرشاسب نامه » پهلوان پیروز گرشاسب ، در پاسخ مرد دیده بان تنها لبخندی زد وگذشت . در پای کوه ، ده مرد دلیری را که همراه خود آورده بود ، به جا گذاشت و خودش یک تنه به سوی آشیانۀ اژدها رفت. حیوان غول پیکر ، سرسرخ خود را ازلانه بیرون آورد وکماندار کوچکی را دید که به طرف او می آید. با خشم به کماندار گستاخ خیره شد سپس دهان بازکرد وجویی ازآتش جاری ساخت. گرشاب ، به سرعت خود را ازتیررس اژدها دور کرد وپشت صخره ای پناه گرفت ومنتظر ماند تا حیوان غول پیکر کاملاً به وسط دره بیاید. دراین وقت پهلون کوچک سربه آسمان بلند کرد و ذکر ونیایش گفت و از خدای بزرگ یاری خواست . سپس تیری درکمان گذاشت و گلوی اژدها را هدف گرفت و پرتاب کرد. تیر به گلوی حیوان فرورفت واو را بیش ازپیش به خشم آورد. نعره ای سرداد و به طرف گرشاسب حمله ورشد. گرشاسب ، فرصت را ازدست نداد وتیردوم را دریکی از چشم های اژدها نشاند. خون از چشم اژدها فوران کرد وحیوان از درد به خود پیچید وباردیگر جوی آتش را جاری کرد. گرشاسب ، جای خود را عوض کرد و به پشت صخره ای دیگر پرید وازآنجا آهسته آهسته حیوان را دورزد وازپهلو، نیزۀ خود را به دهان اژدها پرتاب کرد. نیزه ازطرف دهان اژدها وارد شد وازسمت دیگر آن بیرون آمد . حیوان خشمگین درحالی که اززخم های پی درپی گیج شده بود. به دورخودش می چرخید وفریاد می زد وبا هرفریادش چنان حرارتی بیرون می داد که سنگها وضخره ها مثل آهن گداخته سرخ می شدند. گرشاسب ، تا می توانست خودش را به اژدها نزدیک کرد واوّل دمشس را با شمشیر برید وبعد با ضربه های پی درپی بدنش را پاره پاره کرد. دست آخر، وقتی که حیوان به کلی ازتاب وتوان افتاده بود ، با چند ضربۀ محکم گرز، سرش را له کرد وبه عمرش پایان داد. ◦ ◦ ◦ خبرپیروزی گرشاسب ، قصِر اثرط را غرق شادمانی و شور و سرورکرد. اثرط ، به قدری ازاین خبر خوشحال شد ، که دهان قاصد ►◦ خدمه تانک ارتش آمریکا - مراکش - سال 1942 ◦ سرباز نیروی دریایی ارتش آمریکا - اقیانوس اطلس - سال 1942 ◄

[[page 18]]

انتهای پیام /*