مجله کودک 180 صفحه 13

کد : 113311 | تاریخ : 01/02/1384

فاطمه:« اَ، چقدر مو داره. اِ... پس کو، دوباره چی شد؟ ... برو بابا توام با این میکروسکوپ خرابت. یه ربعه می­خوام پای منوچهرخان رو ببینم ولی نمی­شه.» احمدرضا:«میکروسکوپ من خراب نیست. فاطمه خانم، این حشره توئه که یه جا بند نمی­شه. باید یکی بزنی تو سرش تا بمیره، بعد مطالعه­اش کنی. راهش اینه.» -:«پیش­ش­ش، واقعا که احمد خیلی ظالمی . چطور دلت میاد این جوری بگی؟» -:«مگه چی گفتم؟ خب همه دانشمندان همین جوری می­کنند، این از ... اصول علمه. بلند شو دتا من بشینم ببینی چه کار می­کنم تا راحت اون زیربمونه و تو بتونی پا و بقیه اجزای این جانور رو با دقت ببینی.» فاطمه:«نمی­خوام، اولا که این جانور نیست و منوچهرخانه، دوما ایشان موجود آزمایشگاهی نیستند و احتیاج به کمک دارند، سوما ... » احمدرضا:«خیلی خب بابا، اصلا به من چه؟» فاطمه:«راهش اینه که ببریمش دکتر... اما مامان که راضی نمی­شه. خیلی بهش اصرار کردم. دعوام کرد. فقط مانده بابام. امیدم به اونه . ظهر که بیاد راضیش می­کنم.» دیگران به گفته او اعتنایی نمی­کنند و به راه خود ادامه می­دهند. ناگهان سید در مسیر حرکت متوجه گرمای غیر عادی در زیر پای خود می­شود!

[[page 13]]

انتهای پیام /*