
دو برادر
نویده گوگانی
آتیلا و بردیا شادمان و خوشحال بازگشتند و
شروع به کشت و کار کردند. چندی نگذشت که
محصول آنها به بار نشست و دشت پر از گندم شد.
روزی بردیا به سوی آتیلا آمد و گفت: ای برادر قولی
را که به خدا دادهایم فراموش نکنیم و فردا به دشت
برویم و نذر خود را ادا کنیم.
صبح روز بعد بردیا گندمهایش را کیسه کیسه
بار گاری کرد و به دشت رفت و آنها را بین مردم
تقسیم کرد. آتیلا به گندمهایش نگاهی کرد و در دل
با خود گفت: من این همه زحمت کشیدهام. باید
مقداری هم انبار کنیم تا اگر باز هم خشکسالی افتاد به
دردسر نیفتم. اما چون بایدبه قولم عمل کنم کیسهای
برای خدا میبرم. بعد مشتی گندم توی کیسه ریخت
و با خود به صحرا برد. همان جا پای کوه گذاشت و
رفت. آن سال مردم از برکت گندمهای بردیا از
گرسنگی نجات پیدا کردند. امّا سال بعد طوفان همۀ
درختها را نابود کرد و همۀ باغها از بین رفت.
سالیانی پیش از این در سرزمینی سرسبز و پهناور
دو برادر به نامهای آتیلا و بردیا زندگی میکردند.
آنها کشاورزی و دامداری میکردند و مثل بقیۀ
مردم زندگی خود را از این راه میگذراندند. امّا
ناگهان یک سال خشکسالی و بی آبی همه جا را
فراگرفت. دریغ از یک قطره باران که زمینهای
مرده را زنده کند. مردم آخرین ذخیرههای غذایی
خود را استفاده کرده بودند و دیگر چیزی برایشان
نمانده بود. روزی بردیا به آتیلا گفت: برویم به
سوی دشت و پای کوه نذر و دعا کنیم و از خدا یاری
بطلبیم. آتیلا قبول کرد و دو برادر به راه افتادند.
آنها بر دامنه کوه به عبادت نشستند و آنقدر نذر
و دعا کردند که از حال رفتند. وقتی به هوش آمدند،
زیر پای خود مشتی بذر گندم دیدند و ندایی از سوی
خدا به آنها گفت: این بذرها را بکارید تا برویند و
وقتی زمینهایتان پر محصول شد در راه من احسان
کنید و مردم گرسنه را غذا دهید.
«شوپو» خودروی زرهی آلمان در
سال 1921 است. آلمانیها در این
خودرو از آلیاژ کروم و نیکل برای زره
استفاده کردند. کمپانی «ارهاردت» و
«بنز» مشترکاً موتور خودرو را ساختند.
[[page 30]]
انتهای پیام /*