
بردیا گوسفندهایش را پرورد و از آنها گلهای فراهم
ساخت و از برههایش به مردم داد تا آنها نیز صاحب
گله شوند. امّاآتیلا از آن گوسفند نر و ماده تنها صاحب
چهار گوسفند شد. یک روز بردیا چاق و چلهترین
گوسفندش را انتخاب کرد تا به صحرا ببرد و در راه
خدا قربانی کند. آتیلا نیز لاغرترین و ضعیفترین
گوسفندش را انتخاب کرد تا برای قربانی کردن به
صحرا ببرد. امّا در راه چشمش به مزرعه گندم برادرش
افتاد که خوشه خوشه گندم داشت. باغ در خت پراز
میوه و گلهای پر از گوسفندهای چاق و چله
آنوقت با عصبانیت رو به خدا کرد و گفت: تو چگونه
خدایی هستی که میان بندگانت تفاوت قایل میشوی.
اما ندایی از سوی خدا به او گفت: خداوند میان
بندگانش هرگز تفاوت قایل نمیشود. در ابتدا آنچه
به شما دادیم عین هم بود. این شما بودید که با عمل و
نیت خود آن را متفاوت کردید. پس مزد و پاسخ
سؤالت را در اعمال خود بجوی.
آتیلا و بردیا به دامن کوه رفتند و نذر و دعای خود
را تکرار کردند و این بار وقتی به هوش آمدند یک
نهال کوچک زیر پایشان بود. و بعدصدایی از سوی خدا
به آنها گفت: این نهال را بکارید و از آن باغ بزرگی
بسازید و در راه من صدقه دهید.
آنها نهالها را با خود بردند. آتیلا در جایی بدور
از چشم مردم نهالش را کاشت و از برکت وجود آن
همیشه سبدش پر از میوه بود. بردیا آنقدر از نهالش
مراقبت کرد تا درخت تنومندی شد و از پیوند آن نهال
کوچک به درختهای رو به مرگ نه تنها برای خود بلکه
برای همسایگانش نیز باغ بزرگی درست کرد.
یکسال دیگر گذشت و مردم به برکتدرختهای
بردیا همیشه سبدهایشان پر از میوه بود.
امّا سال بعد اتفاق دیگری افتاد. یک بیماری مسری
همۀ گاوها و گوسفندها را از بین برد. آتیلا و بردیا
دوباره دست به دامن خدا شدند و این بار خدا به آنها
یک جفت گوسفند سالم داد و فرمان داد تا وقتی صاحب
گوسفندهای زیادی شدند یکی را در راه او قربانی کنند
.
SDKFZ -232 با آنتنهای بلند بیسیم
خود در سال 1932 پا به عرصه نظامی آلمان
گذاشت. این خودرو 4 نفر را با خود حمل
میکرد و مجهز به اسلحه 20 میلیمتری کانن
بود.
[[page 31]]
انتهای پیام /*