
گربۀ قصّۀ ما، از آن گربههای بزرگ خاکستری بود که
چشمهای روشن داشت. اسمش هم «دودی» بود.زیرا موهای
بدن گربۀ ما، درست رنگ دود و خاکستر بود. او عادت داشت
روی دیوار، زیر نور خورشید دراز بکشد و پرندهها را که در
اطراف درختان پرواز میکردند، تماشا کند.
پرندهها، از «دودی» متنفر بودند، چون او خیلی باهوش
بود و خیلی راحت، آنها را شکار میکرد. بیشتر هم میرفت
سراغ پرندههای اجوان. «دودی» برای پرندهها مشکلی شده
بود. پس یک روز توکای سفید به توکای سیاه
گفت: «بهتره با پرندههای دیگه، درباره این
گربه خاکستری یه جلسه بذاریم، شاید
بتونیم راهی پید اکنیم و به کارهای
وحشیانه اون خاتمه بدیم.»
سپس پرندهها همه را خبر
کردند. سینه سرخ هم آمد.
بسیار غمگین بود. همین دیروز،
«دودی» یکی از بچههایش را
شکار کرده بود. الیکایی (نوعی
پرندۀ آوازه خوان) هم در حالی
که با غرور، دم کوچکش را بالا گرفته بود،
به جمع پرندهها پیوست. سهره جنگلی هم
با آن سینه زیبای گل بهیاش آمد. سار پرنده
هم در حالی که درزیر نور خورشید آبی و سبز
میشد، از راه رسید. گنجشک هم آنجا بود. مثل
همیشه پرحرف و پرچانه!
توکای سیاه، در حالی که نوک نارنجی زیبایش را باز میکرد،
گفت: «دوستان، ما امروز اینجا جمع شدیم که در مورد گربۀ
وحشتناک، منظورم دودییه؛ صحبت کنیم.»
پرندهها شروع کردند به جیک جیک و سرو صدا کردن.
توکای خالخالی درحالی که یکی از پاهایش را بالا گرفته بود،
گفت: «پرندهها، ساکت باشید!» همه ساکت شدند. توکای سیاه
به حرفهایشادامه داد: «دودی، ماهارو، به خصوص جوونهای
از حرف
تا عمل
زرهپوش و توپ سبک BTR -90 در کنار پیادهنظام ارتش شوری سابق (روسیه فعلی) به خدمت درآمد.
اسلحه اتوماتیک کانن، نارنجکانداز و موشکانداز ATGW از تجهیزات دیگر این خودرو است.
[[page 8]]
انتهای پیام /*