
توکای سیاه گفت: «عقیدۀ خوبیه! من موافقم!»
گنجشگ با عصبانیت جیک جیک کرد که: «این فکر
از من بود!» سپس سعی کرد با نوکش یکی از پرهای بال
سار را بکند. سار سر گنجشک جیغ کشید که: «از خودت
داستان درست نکن! این عقیدۀ من بود.»
توکای سفید پرسید: «حالا کی میخواد این کارو
انجام بده؟»
هیچ کس جواب نداد. کسی حاضر نبود انجام این
کار سخت را قبول کند.
توکای سیاه گفت: «خُب، بلاخره یکی از ما باید این
کارو بکنه!»
توکای سفید محکم جواب داد: «فکر میکنم همون
کسی که پیشنهادش رو داده، باید کار رو انجام بده.»
سار نزدیک بود از ترس از بالای درخت به پایین
مارو؛ با بدترین وضعیت شکار میکنه. باید جلوش رو
بگیریم. اما چه طوری؟ آیا کسی نظری داره؟»
-«چه طوره همهمون باهم جمع بشیم و بهش نوک
بزنیم.» این نظر را سینه سرخ با عصبانیت ارایه داد.
توکای سیاه جواب داد: «این کار فقط دودی رو
عصبانیتر میکنه. اون وقت همهمون رو دستهجمعی
میکُشه!»
الیکایی فریاد زد: «چه طوره هر روز ظرف شیرش
رو برعکس کنیم تا شیرش بریزه؟»
توکای سیاه باز هم جواب داد: «این موضوع، فقط
اونروگرسنهتر میکنه. اونوقت میآد سراغ همۀ
ما....»
لحظهای سکوت برقرار شد. سپس گنجشک و سار
هر دو باه گفتند: «پس بیایید... بیایید... بیایید....»
سپس هر دو سکوت کردند و به هم چشم غره
رفتند. دوباره نوکهایشان را با هم باز کردند که
بگویند:
«بیایید... بیایید....»
سار با نوک به گنجشک حمله کرد و فریاد زد:
«یه دقیقه ساکت میشی که من صحبتم رو بکنم؟»
گنجشک هم به سار نوک زد و گفت: «تو ساکت
شو تا من صحبت کنم!»
توکای سفید به میان حرف آنها پرید: «هیچ جنگ
و دعوایی نباشه. این یه دستوره!»
سار با عجله گفت: من یه عقیدۀ خوب دارم! چرا
به دهن گربه پوزهبند نزنیم؟!»
گنجشک با عصبانیت گفت: «منم میخواستم دقیقاً
همین رو بگم.»
سار بدون توجه به گنجشک به حرفهایش ادامه
داد: «اینجوری اون دیگه نمیتونه مارو بخوره! یه
پوزهبند قدیمی سگ توی انبار مزرعه است. باید اونو
بیاریم و به دهن گربه بزنیم.»
-خودروی زرهی سنگاپور
«بایونیکس 25» زرهپوش ارتش سنگاپور
است که از سال 1997 به ارتش این کشور
پیوست. تعداد خدمه: 7 نفر- حداکثر سرعت:
70 کیلومتر در ساعت.
[[page 9]]
انتهای پیام /*