
دست بسته به دربار او ببرم. امّا اگر نظر تو این است
که با هم غذا بخوریم، بهتر است که تو به سراپردۀ
من بیایی!»
رستم، دعوت اسفندیار را پذیرفت و گفت: «پس
من میروم تا لباسهای رزم و سفر را از تن درآورم
و کمی استراحت کنم تا وقت مهمانی برسد. هر وقت
که موقع را مناسب دیدی، قاصدی پیش من بفرست
و صدایم بزن تا نزد تو حاضر شوم.»
اسفندیار قبول کرد و بعد از این گفتگو دو پهلوان
از هم جدا شدند و هر کدام به اردوی خود برگشتند.
امّا اسفندیار همان موقع از دعوتی که کرده بود،
پشیمان شد و قاصدی به سوی رستم فرستاد. قصد
او تحقیر و کوچک کردن رستم بود. از آن طرف،
رستم که برای رفتن به این مهمانی آماده شده و
ساعتها لب به غذا نزده بود تا با اسفندیار غذا
بخورد، وقتی انتظار به درازا کشید، گرسنگی رنجآور
شد و از قاصد خبری نشد. فهمید که قصد حریف
خوار کردن اوست. پس با خشم زیاد از جا برخاست
و رخش را سوار شد و به تاخت خودش را به اردوی
اسفندیار رساند. آنجا درست روبروی خیمۀ
اسفندیار ایستاد و از پشت اسب فریاد زد: «ای پهلوان!
این است رسم و آیین تو؟میبینم کهخودت را بزرگ
میشماری و دیگران را پست و کوچک ! بدان که من
رستم، پسر زال هستم. چه بسیار بودهاند پهلوانان و
دلاورانیکه با کمند من از پشت زین اسبهای خود
ناپدید شدهاند، و من تکیهگاه و پشت و پناه شاهان
و فرمانروایان ایران هستم. تو فکر میکنی چون از
روی احترام و فروتنی با تو رفتار کردم، از تو ترسی
به دل دارم، یا از آمدنت به سیستان در هراس
افتادهام؟!»
ادامه دارد
تجهیزات چرخدار پیادهنظام
نام خودرو: لاو- 25
نام کشور سازنده: کانادا
تعداد خدمه: 3 تا 6نفر
وزن: دوازده هزارکیلوکرم
اسلحه: کواکسیال MG و
سلاحهای متنوع دیگر
موتور: دیزلی دیترویت- 6 سیلندر
حداکثر سرعت: 100 کیلومتر در ساعت
نام خودرو: جاکارا
نام کشور سازنده: برزیل
تعداد خدمه: 3 نفر
وزن: 5هزارکیلوکرم
اسلحه: براونینگ 2 M
موتور: مرسدس بنز 4 سیلندر
حداکثر سرعت: 100کیلومتر در ساعت
[[page 19]]
انتهای پیام /*