ارتباط بین اعتقادات و جایگاه آخرت
یک دسته از افراد نوع بشر، از نظر ادراکات، شبیه حیوانات هستند و چون از مبدأ و معاد خبری ندارند، و از امور اعتقادی محرومند و متوجّه این معانی نیستند و چیزهایی که به قلوب ما خطور می کند، اصلاً به اذهان آنها خطور نکرده است و در غفلت بحت مانده اند، لذا، هم از سعادت اعتقادی حقّ و هم از شقاوت اعتقادی باطل، محروم هستند. اینها مثل حیواناتند که فقط جهات حیوانی شان، مثل غضب و کینه و سبعیت، تکمیل می شود و ملکات حیوانی
[[page 392]]
تحصیل می کنند.
جایگاه انسانهای بیخبر از دین و تمدّن
این دسته در آخرت فقط تجرّد برزخی حیوانی دارند و ملکاتشان، طبق نفوس برزخیّه آنها فعالیّت خواهد کرد، و به این سبب در شقاوت خواهند بود و نفسشان طبق ملکات خود، موجبات الم را در داخل تشکیل خواهد داد. و از این جهت انشائات نفس، طبق ملکاتش خواهد بود. چنین کسانی معذّب خواهند بود، و امید نجاتی از جهت اعتقادی برای آنها نخواهد بود چون هیچ صورت اعتقادی ندارند و نور توحید به صورت اعتقادی حتّی به طور کمون و اضمار در قلبشان حاصل نشده تا از طریق آن، ولو بعد از مدّت متمادی، نجاتی پیدا شود. البته این احتمال وجود دارد که هر چند در اینها صورت اعتقاد اکتسابی توحیدی وجود ندارد، ولی چون اصل توحید فطری، یعنی عشق به کمال، که در همه و از جمله اینها هم هست ـ و در این معنی بین متمدّن و غیرمتمدّن، و آفریقایی و اروپایی و سیاه و سفید، فرقی نیست ـ احتمال می رود که نور این توحید فطری جلوه کند و سرانجام نجات بخش اینها شود. گرچه آنان طبق ملکات خود، در نار و جهنّم داخله خالد خواهند بود، ولی دیگر نار خارجی، که در مقابل عصیان و تمرّد است، ندارند، زیرا چنان که گفتیم احتمال دارد نور توحید فطری شان غلبه کرده، اثر نار ملکات باطنی را زایل کند و شاید آنچه درباره بعضی از جهنّمیان در پاره ای از اخبار آمده که «تَلْعَبونَ بالنّار» مربوط به همین اشخاص باشد.
بالجمله، اشخاصی که وقتی در دنیا بودند مصداق اِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ واقع شدند، و معارف الهیّه کسب نکردند و در
[[page 393]]نتیجه بذر توحید درونی (توحید فطری) آنها مستمد از خارج نشد، یعنی به این بذر مددی نرسید تا شاخ و برگی پیدا کرده و در قلب ریشه بدواند و نموّ نماید، مثل دسته ای از حیوانات هستند که جهنّم و بهشت موعود ندارند و فقط ملکات آنها مطرح است؛ تا ملکات آنها مطرح است؛ تا ملکاتشان چه باشد؟
البته آدمی که از تمدّن علمی و عملی دور باشد در اوصاف حیوانی قوی خواهد بود و در باطن ذاتش غیر از صورت و ملکه این اوصاف چیزی موجود نیست، در نتیجه با صورتی که نفس، طبق این ملکات، کسب کرده محشور می شود. و بالاخره، اگر این دسته، برخوردار از توحید فطری نباشند، همواره در ضیق ملکات و الم و درد مخلّد خواهند بود.
و اما دسته دیگر که کثیری از نوع انسان را تشکیل می دهند، گرچه در مراکز تمدّن علمی و عملی بوده اند، ولیکن چون «أبا عن جدٍّ» بر دین منسوخ سابق بوده اند، به دین لاحق مشرّف نشده اند، ولی نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف، یعنی آنها اصلاً و ابدا حتّی احتمال صحّت اسلام را هم نمی دهند، یا این که در جایی هستند که اسمی از اسلام به گوششان نخورده است؛ مثل بودایی که در فلان جزیره قرار گرفته اند. این دسته به دین خودشان که از سابق بوده به آن معتقد بوده اند باقی اند و فرض این است که براساس دستورات آن دین راه مستقیم را رفته اند و در عقاید و اعمالشان، همان طور که پیامبر ایشان گفته عمل کرده اند.
مثلاً راهبی که از اول عمر تا آخر در دیر خود زندگی کرده و حضرت عیسی علیه السلام را می شناخته، و همان طور که ایشان فرموده به قضایای مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش هم عمل صالح، و بر میزان آن طریقه بوده است، و چون از اوّل علم به
[[page 394]]
خلاف داشته، به دین اسلام هم توجّه نکرده است. البتّه نمی توان گفت چنین شخصی به جهنّم خواهد رفت، برای این که محال است حضرت احدیّت با بندگان خود خلاف عدل رفتار کند. این شخص را نمی توان تعذیب کرد. و چنین کسی در جهنّم نخواهد بود، و آن کافرانی که خدا در قرآن به آنان وعده عذاب و جهنّم داد مسلما این دسته از کفّار نیستند.
اگر انسان به قرآن خوب نگاه کند، می فهمد که کافرانی که قرآن با آنها حرف زده و به آنها وعید داده، امثال کفّار قریش و معاندین پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، بوده اند که در اصطلاح قرآن به اینها «فاسق» هم اطلاق می شود. و فاسق در اصطلاح قرآن به این معنی است. خلاصه این دسته دوم مسلّما به جهنّم نمی روند، البته به بهشتی که جایگاه مقرّبین است هم راهی ندارند، و به طور مسلّم به جایگاه و مقام مؤمنین هم راهی ندارند؛ چرا که اینها اگرچه خلافی نکرده اند، اما چون عملشان واقعا باطل بوده و حقیقتی نداشته است، صورت واقعیت به خود نمی گیرد و لذا از جنّت اعمالی که از عمل به عبادات و اعمال دینشان تشکیل داده می شود بهره ای ندارند. ولی چون هر عمل صالحی که برای خدا انجام شود، از قبیل احسان و برّ به والدین و غیره، صورت ملکوتی دارد و چون این افراد به مبدأ و معاد عقیده مند بوده اند اگرچه به بهشت معهود نمی روند، ولی به جهنّم هم نمی روند.
پس چنان که فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیر ممکن است فریقی هم باشد لا فی الجنّة و لا فی النّار، و جایی باشد که آنجا بمانند، و یا در مرتبه پایین جنّت رفته باشند، چون اینها نهایتا مغفور خواهند بود و هیچ عیبی هم ندارد.
[[page 395]]
این طور نیست که در جهنّم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنّم بریزند. افراد خیلی کمی هستند که به جهنّم می روند، چنان که افراد خیلی کمی هم هستند که به بهشت می روند. نوع مردم مثل بهایم که به دنیا می آیند و می چرند و می روند و در آخرت هم به آنها یک مرتع وسیعی می دهند که آنجا هم بچرند. نوع مردم این طورند؛ یعنی بُلهند.
دسته دیگری از مردم هستند که شقیّ اند و آنها کسانی هستند که استکبار ورزیده و عناد وجود نموده اند؛ مثل کفّار قریش که گفتند: بابا! محمّد یک بچّه یتیم است و امکان ندارد که ما در برابر او خضوع کنیم.
چنین افرادی که اعتقادات منحرف دارند و نسبت به حقیقت کینه می ورزند، باطنشان صورت جحود و نفاق شده، و روح و نفسشان منحرف از حقیقت بار می آید و صورت واقعیشان، صورت باطل، و عقیده شان هم عقیده فاسد ظلمانی است؛ و لذا گرفتار وبال دائمی، و شقاوت همیشگی، و خسران به تمام معنا خواهند بود.(328)
* * *
جایگاه انسانهای بالقوّه
عدم انتقال استعدادهای بالقوّه به آخرت
جایگاه انسانهای دارای تجرّد برزخی
عاملین و معتقدین به ادیان دیگر
انسانهای دارای تجرّد عقلی
آن دسته از انسانها که در جنگل زندگی وحشیانه داشته و یا دارند، معلوم نیست فرقشان با حیوانات بیشتر از فرق میمون نسبت به الاغ باشد. فقط علی الاجمال باید گفت که تجرّد روح این انسانها بیشتر از میمون است.
انسانی که هم رتبه حیوانات است و تنها به همان اندازه از برزخیّت و تجرّد بهره مند است؛ یعنی، انسانی که به حسب «طبع» بار آمده بدون این که متوجّه شأنی از شؤون انسانی شود، و فقط با
[[page 396]]
حرکت جوهریّه قهریّه حرکت نموده و دوره زندگی طبیعی خود را به آخر رسانده است وقتی که به آن عالم منتقل می شود از دایره احکام و قوانین حاکم بر طبیعت انسان، که به واسطه آنها از حیوانات دیگر کاملتر و تجرّد برزخی اش از آنها بیشتر است بیرون می رود. چنین کسی ولو در عالم طبیعت با سایر حیوانات این فرق را داشت که در او قوّه و استعداد اکتساب معارف بود و می توانست در لوح نفس، کمال و فعلیّتی ما فوق فعلیّت حیوانات کسب کند، ولی چون تنها حرکت قهریّه و جوهریّه کافی نیست تا چیزی کاملتر از دیگری باشد، لذا چنین اشخاصی فقط همان مرتبه حیوانی را بالفعل دارند، گرچه بالقوّه عالیتر از حیوانات دیگر هستند.
گفتیم که نمی توان معتقد بود که چنین شخصی جهنّمی و ناری است و علمای معقول می گویند جهنّمی بودن این اشخاص ممکن نیست، برای این که کدام مولا ظالمتر از مولایی است که عبدش را که ابدا رسالت و نبوّت و کتاب و دعوتی را نشنیده، و در گوشه ای از زمین مثل حیوانات زندگی کرده، پس از مفارقت روح از بدن، داخل آتش بیاندازد تا الی الابد آن جا بماند و بسوزد؛ البتّه چنین چیزی در هیچ عقلی نمی گنجد. و امّا گرفتار بودنشان در جهنّم درونی و داخلی هم بیش از آنچه مقتضای ملکات حیوانیّه شان باشد نیست و در آن مورد هم مثل حیوانات دیگر می باشند.
این انسانها هیچ یک از چیزهایی را که به صورت قوّه و استعداد مودوعه داشتند، و می بایست با اکتساب به فعلیّت برسانند به فعلیّت نرساندند. لذا از این باب برای ایشان نه مبدأ سعادت وجود دارد و نه مبدأ شقاوت، چون استعداد آنها در حد قوّه باقی مانده و به فعلیّت درنیامده است، و «قوّة من حیث انّها قوّة» قابل حشر نیست. قوّه از آنِ دار طبیعت است و نمی تواند به آخرت راه پیدا
[[page 397]]
کند. فقط فعلیّات قابل خروج از عالم طبیعتند، و قوّه چون از لوازم طبیعت است از آن مفارقت ندارد و معنی خروج از طبیعت، هم این است که موجود از نحوه وجودی که عبارت است از صاحب قوّه و استعداد بودن خارج شود.
البتّه نبـاید در مورد این گونـه افرادِ بی اطّلاع پرسید که چرا برای اینهـا ارسال رسل نشد تا این طـور نمانند؟ زیـرا اساسا لزومی ندارد که معتقـد باشیم همه انسـانها باید یا به بهشـت بروند یا به جهنّم. خیر، این امر ضـروری نیست. چه اشکـالی دارد که یک دستـه از انسانها هم مثل حیوانات بیایند و بروند؟ بلی اگر کسی مثل اصولیّین قائل باشد که: «هرکس مُرد باید حسابش را بیاورند و میزانی بگذارند و آن را بسنجند» ـ از آن جا که این دسته سعادتی تحصیل نکرده اند ـ قائل خواهد شد که این اشخاص را می برند و به جهنّم می ریزند. ولی می دانیم که این امر ممکن نیست.
آیا این آقایان گمان کرده اند آیه ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً یک امر تعارفی است؟ آیا ممکن است بتوان فرض کرد که خداوند می خواسته قبل از بعث رسل، کسانی را به جهنّم بریزد منتها این کار را نکرده و از روی تعارف قول داده که بعد از ارسال رسل این کار را خواهد کرد؟ نخیر، این طور نیست و قضیّه، عقلی و بسیار روشن است. خداوند متعال عادل است و براساس عدل عمل می نماید.
مطالبی که گفتیم در مورد کسانی بود که هیچ نوع معارفی را متوجّه نبوده اند و اصلاً فکر معاد و مبدأ به قلبشان خطور هم نکرده است. امّا یک دسته دیگر از مردم کسانی هستند که اگرچه
[[page 398]]
در مراکز تمدّن زیسته اند و به دین و آخرت هم قائل بوده اند، امّا از مرتبه حیوانیّت بیرون نرفته اند و در حدّ تجرّد برزخی حیوانی باقی مانده اند. اینها گرچه از پیغمبران تبعیّت می کنند، ولی فقط به جنبه حیوانی امور نظر دارند. فقط می خواهند از آتش برهند و به لذّات برسند. این دسته گرچه به واسطه عمل به دستورات شریعت، به سعادتی که ظاهر شریعت خبر داده، یعنی جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنهارُ و گلابی و سیب و قصور و حور می رسند، ولی از حدّ سعادت برزخیّه حیوانیّه بالاتر نمی روند. این دسته به کمال و سعادت حیوانی می رسند ولی به سعادت عقلانیّه نمی رسند. و چون اکثر مردم از این مرتبه بالاتر نمی روند و قرآن هم صحبتش نوعا با اکثریّت مردم است غالبا اینگونه نعم و جنّات را به آنها وعده می دهد.
اما دسته دیگری هستند که به غایت قلیلند و قرآن به آنها به نحو رمز وعده می دهد و می گوید: یا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی إلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی. این «جنّتی» با جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خیلی فرق دارد.
دسته بعـدی، آن دستـه ای هستند که به ادیان دیگر معتقد بودند و عمر خود را در آن مسلک گذرانده و به ظواهر آن عمل کرده اند، و اعتقاد نداشتند که دین دیگری غیر از دین آنها وجود دارد. هیچ استبعادی ندارد که این دسته اشخاص هم داخل جنّت و بهشت گردند. در روایات ما آمده است که: «خداوند متعال برای بهشت هفت در قرار داده است. از شش در آن مسلمین و از یک در دیگر آن، غیر مسلمین وارد خواهند شد.» پس نمی توان گفت که
[[page 399]]
کسی که خودش تقصیری نکرده، و جز آنچه که فهمیده چیز دیگری به گوشش نخورده، و یا اگر شنیده، چون آن قدر به آنچه که از پدر و مادر شنیده معتقد بوده که احتمال صحّت غیر آن را نمی داده است و لذا فقط به همان عمل می کرده، به جهنّم خواهد رفت.
امّا دسته دیگر: چنانچه گفتیم انسان دارای قوّه ای است که می تواند فعلیاتی به نام فعلیات عقلیّه را در ضمن سیر دنیوی خود با حرکت جوهری، بالاختیار کسب نموده و باطن ذات را مختارانه، با درک حقایق عقلیّه به فعلیّت درآورد. اگر کسی در مطالب مربوط به مبدأ و معاد خوض نمود و حقایق عقلیّه صحیح را به دست آورد، و صورت علمیّه را در نفس منتقش نمود، گرچه این امر دارای مراتب مختلفی است و بستگی دارد که تا چه اندازه بتواند صور حقایق را کشف و درک کند، ولی اگر مستقیما درک صور کرد و صور علمیّه، محاذی «واقع» قرار گرفت. وقتی از غشوه عالم طبیعت رهایی پیدا کرد، آن صور علمیّه مطابقِ با واقع، موجب سعادت عقلیّه او خواهد شد. و اگر در این مطالب بطور کج و معوج وارد شد و صور عقاید علمیّه در او برخلافِ واقع حاصل گردید، دو حالت پیش می آید:
یکی این که حصول عقاید علمیّه برخلاف واقع در او، از روی عناد بوده است، و در مخالفت با انبیا، براهین و ادلّه اقامه کرده و این مخالفت خود را آشکار نموده است. چنین شخصی کافر است و شقاوت ذاتیّه پیدا خواهد کرد. (چون در مرتبه عاقله کج و معوج شده است). حالت دیگر آن است که شخص با این که عقیده باطل اختیار کرده و پیوسته برخلاف انبیا رفتار نموده است ریا و نفاق نماید، و در ظاهر، سنگ دیانت به سینه بزند تا از دین سوءاستفاده
[[page 400]]
نماید، و در عین حال که ملحد است با طریقه قرآن وارد شود تا از این راه به مسلمین خدعه کند. در مورد چنین شخصی، دیگر باید به سخت ترین شقاوت قائل شویم. نعوذ بالله از این شقاوت.(329)
[[page 401]]
[[page 402]]