احکام عدم و معدوم
معتزله معدومات را به دو قسم تقسیم نموده اند: قسمی که ممتنع است و آنها را منفیات، و قسمی که ممکن الوجود است و آنها را معدومات ثابته نامیده اند.
احتمالاً داعی ایشان بر این تقسیم، تصحیح علم ذات اقدس به ممکنات و قدم علم اوست. ممکنات را ثابتات نامیده تا علم به معدوم معقول باشد. ولکن این تصویر باطل بوده و ان شاء الله در مباحث آینده، قِدم علم الهی بیان خواهد شد.
همچنین معتزله بین وجود و عدم واسطه قائل شده و گفته اند: ممکن است چیزی نه موجود باشد و نه معدوم، مانند جوهریت و جسمیت، جوهریت از آن جهت که صفت برای امر موجود است، چنانکه می گوییم «جوهریة هذا الشی ء جوهر» موجود است، واز آن جهت که جوهر درخارج است نه جوهریت، معدوم است. و جوهریت را حال و صفت نامیده اند و این صفت، هر معنای قائم به غیر مانند اوصاف دیگر که عارض بر اشیاء مثل سفیدی این کاغذ است، نیست بلکه معنای انتزاعی قائم به غیر است، و این معنای انتزاعی بین متکلمین رایج است.
با توجه به معنای مذکور برای صفت، برای ذات مقابل صفت دو معنی خواهد بود، یعنی می توان الوان را هم، مقابل صفت دانست؛ زیرا چنانکه از جوهر جوهریت منتزع
[[page 8]]است، از بیاض نیز ابیضیت انتزاع می شود.
کاتبی به معتزله اشکال نموده: که قول به توسط از طرف شما بدان جهت است که جوهریت را از احوال جوهر موجود قرار داده اید، لذا شائبۀ وجود در آن راه یافته، و حال آنکه جوهریت به آن جوهری که به عین خارجی موجود نشده حاصل است، بنابراین می توان جسمیت را برای هر جسمی که تحقق نیافته حال قرار داد.
شارح مواقف از اشکال مذکور چنین جواب داده است: اولاً مراد این است که برای موجود فی الجمله صفت باشد، یعنی برای موجودات فعلیه نه ثابتات و
[[page 9]]
معدومات. و ثانیاً اشکال متوجه کسی است که قائل به ثابتات باشد، و اما بنا بر مذهب کسی که قائل به معدوم ثابت نیست یا در صورت قول به ثابتات، قائل به صحت اتصاف آن نیست، اعتراض ساقط است.
[[page 10]]