اقسام سه گانۀ قضایا
توضیح مطلب اینکه قضایا بر سه قسم است:
اول: آنکه صرف المفهوم را دیده و بر آن با قطع نظر از چیزهای دیگر حکم نموده و خلاصه آنکه حاقّ حقیقت ملاحظه گردد. این است که حکم می شود: «الماهیة من حیث هی هی لیست الاّ هی» مانند «الانسان نوعٌ» که طبیعت انسانی من حیث هی مفهومٌ و ماهیةٌ ملاحظه گردیده است، البته ماهیت با قطع نظر از وجود و عدم لحاظ می شود. این قسم را قضیۀ ذهنیه گویند و مناط صدق آن توضیح داده خواهد شد.
دوم: آنکه مفهوم دیده شود نه من حیث هو مفهوم، و ماهیت ملاحظه شود نه من حیث هی ماهیة، بلکه ازحیث اینکه مرآت افراد وتصور اجمالی آنهاست کلّما حَصَلت، اعم از اینکه فعلاً وجود داشته باشند یا در آینده وجود یابند. خلاصه مرآت چیزهایی باشد که اگر وجود پیدا کردند حکم شامل آنها می شود. چون افراد کلی
[[page 16]]بشرط الوجود غیر متناهی است و محال است غیر متناهی در تصور بگنجد، لذا این کثرت را با جهت وحدتی دیده و حکم می کند که «الانسان ضاحکٌ» یعنی من بر طبیعت حکم می کنم، منتها این طبیعت و مفهوم، لباس وجود که پوشید حکم بر او بار می شود. انسانهای متعدد را از قبیل زید و عمرو و بکر با یک جهت وحدت دیده و به روی جهت وحدت حکم می نماید و چون کثرت را به طور تفصیل نمی توان دید، جهتی که مرآت آنهاست و اجمالاً آنها را می رساند ملاحظه کرده و به طفیل آنها موضوع حکم قرار داده است. و این کلی و مفهوم بجامعیته در خارج نیست، مانند این فرش که هر کسی حصّه ای از آن را به آغوش بکشد. چنانکه رجل همدانی گفته است که طبیعت بحت، در خارج موجود و هر فردی حاشیه نشین آن می باشد. این مقاله غلط است و شیخ الرئیس رساله ای بر رد آن نگاشته است.
سوم: آنکه در قضیه، افراد خارجی موجود بالفعل ملاحظه شده و بر روی خود این موضوع موجود عینی و خارجی حکم آورده شود، مانند: «هلکت مواشی البلد و انهزم عساکر السلطان» که حکم بر روی خود افرادی که بالفعل موجودند
[[page 17]]
رفته و ذوات خارجیۀ عینیه، ملحوظ می باشد.
مناط صدق در قسم اخیر که به قضیۀ خارجیه موسوم است، این است که نسبت و حکم با خارج مطابقت نماید. مثلاً اگر هلاکت مواشی در خارج محقق است قضیه صادق، و الاّ کاذب است.
و همچنین در قسم دوم، یعنی قضیۀ حقیقیه ـ که در تمام علوم از آن گفتگو می شود ـ صدق، عبارت است ازمطابقت حکم ونسبت باافراد خارجیۀ موجوده و افراد خارجیه کلّما وُجدت، به طوری که اگر گفته شود «الانسان ضاحک» و بعدها فردی لاضاحک موجود شود قضیه کاذبه است.
و اما صدق قضیۀ ذهنیه، عبارت از مطابقت نمودن حکم با نفس الامر است و معنای نفس الامر توضیح داده می شود.
ولکن می توان صدق در همۀ قضایا را به تطابق با خارج برگرداند، منتها باید معنای خارج را توسعه داد به این صورت که «خارج کلّ شی ء بحسبه». بنابراین آنچه در ذهن است خارجیت آن به ذهن و آنچه در خارج و عین است و در عالمِ وراء عالم ذهن موجود است، خارجیت آن به اوست.
یا اینکه معنای نفس الامر را توسعه داده و بگوییم: صدق قضایا عبارت است از مطابقت نسبت و حکم در وعاء مربوط به خود، که در حاقّ حقیقت خود در آن قرار گرفته است. بنابراین نفس الامر موجودات عینیه، خارج و نفس الامر موجودات ذهنیه، ذهن است.
[[page 18]]