مقصد اول امور عامّه

شاهد سوم: فقر ممکن در حال بقا

فریدۀ دوم وجوب و امکان / غرر فی أبحاث متعلّقة بالإمکان بعضُها بأصل الموضوع و بعضُها باللواحق

کد : 114388 | تاریخ : 13/06/1395

شاهد سوم: فقر ممکن در حال بقا

‏و از شواهد بر اینکه مناط احتیاج امکان است، فقر ممکنات در حالت بقاست‏‎ ‎‏چنانچه سابقاً اثبات گردید که در هر آنی سایۀ مبدأ باید بر سر موجودات باشد. ولی اگر‏‎ ‎‏مناط حاجت را حدوث دانستیم، باید این معنی را انکار کرد و قائل شد که عالم در بقا‏‎ ‎‏به علت محتاج نیست؛ زیرا حین الوجود فی آن الاول حدوث تمام گشته و در آنات‏‎ ‎‏باقیه وجود آن مسبوق به عدم نبوده، بلکه مسبوق به وجود اول است، پس مناط‏‎ ‎‏حاجت که حدوث است منتفی و در نتیجه حاجت منتفی خواهد بود.‏

‏به خلاف اینکه امکان را مناط حاجت بدانیم که در این صورت، لا اقتضائی به خط‏


[[page 46]]

‏جلی در ناصیۀ ذات ثبت است و استواء طرفین لازمۀ ماهیت است. هذا کله در مقام‏‎ ‎‏علمی و برهان.‏

‏ولکن آنچه حق، کلّ الحق و عین الحق است و لطف قریحۀ حِکْمی آن را لازم‏‎ ‎‏دارد، این است که صفحۀ حقیقت را مطالعه نماییم؛ لذا به این نظام وجود نگاه کرده،‏‎ ‎‏یک وقت ماهیات موجودات را تحت نظر آورده و از این دید به برهان و استدلال‏‎ ‎‏می پردازیم و یک وقت با نگاه به وجودِ آنها در نظام موجودات در پی مطلب هستیم.‏‎ ‎‏امکان در ماهیات ـ که استواء طرفین و لازمۀ ماهیات ممکنه است ـ غیر از امکان در‏‎ ‎‏باب وجودات است، تاکنون با در نظر داشتن ماهیات و با دیدن سواد الوجهی آنها‏‎ ‎‏ـ یعنی استواء و لا اقتضائی ذات آنها ـ بر مطلب استدلال نمودیم، و اکنون با نظر به‏‎ ‎‏وجود و امکانی که در این وجود است، مطلب را بیابیم:‏

‏امکان در باب وجودات، تعلقات آنها و صرف و حقیقت ربط و عین الربط و عین‏‎ ‎‏الظلّ و اشعۀ وجود شدیدۀ ذات واجب الوجود و علت نورانی نور و پخش انوار وجود‏‎ ‎‏موجودات است.‏

‏این معنی با نگاه به این متنورات که از شمس می رسد تقریب می گردد. وقتی به‏‎ ‎‏موجودات که در متنوراتی از قبیل اجسام متنور است نظر می کنیم، می بینیم که اصل‏‎ ‎‏ذات این جسم من حیث الذات استواء طرفین داشته و لا اقتضاست نسبت به اینکه این‏‎ ‎‏جسم را نور یا ظلمت بگیرد، ولکن چون فعلاً ـ بدون اقتضای ذاتی ـ نور شمس بر‏‎ ‎‏سطح آن تابیده متنور است.‏

‏ماهیات هم از این قبیل است، یعنی نسبت به اینکه نور الوجود اعماق آنها را‏‎ ‎‏نورانی یا ظلمة العدم دل آنها را ظلمانی نماید، بدون اقتضای ذاتی است. و این طور‏‎ ‎‏نیست که متنورات یک چیز باشد و نور چیز دیگری که بر او عارض شود، بلکه یک‏‎ ‎‏شی ء است و آن نور است، مانند انواری که در این امکنه مثل اتاقها و حیاط پخش‏‎ ‎‏است، که اگر فیض شمس نبود اصلاً شیئی نبود تا متنور باشد، بلکه حقیقت متنور‏‎ ‎‏همان فیض بود. نور هم همان بود، متنور هم همان بود، فقر هم همان بود، افتقار هم‏


[[page 47]]

‏همان بود، محتاج هم همان بود، حاجت هم همان بود. و وجود موجودات نسبت به‏‎ ‎‏علت و منبع الوجود دارای این منزلت است و خلاصه مرتبه ای از مراتب متنزلۀ نور‏‎ ‎‏است، مثل تنزل انوار عالم طبیعت که ما نسبت به انوار متراکم در سرچشمۀ نورانی‏‎ ‎‏شمس می بینیم.‏

‏پس این مراتب متنزله به مبدأ عالی اعلی حاجت داشته که در عین وجود نمی شود‏‎ ‎‏آنها را مستغنی دانست، بلکه در کمال فقرند و عین الفقر هستند؛ زیرا ذاتی که فقیر‏‎ ‎‏باشد و در چیزی حاجت داشته باشد نیست، بلکه خود ذات فقر و فقیر و افتقار است‏‎ ‎‏با اینکه وجود دارند اما از غیر است، بلکه لمعات غیر است، اظلّۀ غیر است. و گفتن‏‎ ‎‏غنی به اینها ممکن نیست گرچه زمانی از منبع جدا نیستند. بلکه اگر از منبع جدایی‏‎ ‎‏نداشته باشند، بیشتر به صفت فقر متصف و درفقر غوطه ور می باشند. مثل آنهایی که‏‎ ‎‏بعد از زمانی تولّد یافته و دست فقر گشوده باشند نیستند، بلکه اینها موجوداتی هستند‏‎ ‎‏که ازلاً و اولاً فقیرند و این معنی یؤکّد الفقر و الافتقار لا انّه لا یحمل الحاجة؛ لأنّ شدة‏‎ ‎‏الفقر و کماله لاینتج سلبه و سقوطه.‏

‏پس این گونه وجودات را که به نهایت فقر رسیده اند اصلاً نمی توان از مبدأ سلب‏‎ ‎‏نمود؛ چون اینها ظلّ مبدأ می باشند و سلب این گونه متنورات از قبیل سلب ذاتی از ‏‏ذات‏‎ ‎‏و سلب لازمۀ ماهیت از ماهیت نیست، بلکه از قبیل سلب الشی ء عن نفسه است زیرا‏‎ ‎‏سلب حیوان از انسان، سلب عین انسان از انسان نیست؛ چرا که انسان عین حیوان‏‏نیست‏‎ ‎‏بلکه مرکب از اوست و همچنین سلب زوجیت از اربعه سلب اربعیت از اربعه نیست؛‏‎ ‎‏چون زوجیت عین اربعیت و مقوم ذات آن نیست. ولکن چنانکه گفتیم: این متنورات‏‎ ‎‏مرتبه ای از عین مرتبۀ نور شدید مبدأ است منتها با یک نقصان و فقدانی از مرتبۀ کمال:‏‎ ‎‏«‏فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ‏»‏‎[1]‎‏ و سلب الوجه از ذی الوجه محال و انفکاک الوجه از‏‎ ‎‏ذی الوجه مستحیل است. ‏‏«وما رأیتُ شیئاً إلاّ و رأیتُ الله قبله و بعده و معه».‏‎[2]‎

‎[[page 48]]‎

  • )) بقره (2): 115.
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 49.

انتهای پیام /*