مقصد اول امور عامّه

بیان اعتبار بشرط لا در ماده

فریده پنجم ماهیت و لواحق آن / غرر فی اعتبارات الماهیة

کد : 114435 | تاریخ : 13/06/1395

بیان اعتبار بشرط لا در ماده

‏در ماده هم چنین شرح می دهیم که برای مادة المواد عالم هم، اعتبار لابشرط و‏‎ ‎‏بشرط لا هست و به جهت تفتیش از حالاتی که دارد این دو اعتبار در او گفته می شود.‏

‏البته هیولای اُولی که درغایت ابهام بوده و پهنۀ عالم طبیعت را فرا گرفته است و‏‎ ‎‏صورت جسم مطلق به او می رسد و چون با این صورت نمی تواند جلوه گر شود مگر‏‎ ‎‏اینکه به صورت جسم خاصی درآید؛ لذا همیشه با صورتی از صور جمادی و نباتی و‏‎ ‎‏حیوانی و انسانی متحد می شود که صورت انسانی آخرین مرتبۀ طبیعت بوده و سیر‏‎ ‎‏عالم طبیعت به این مرتبه ختم می شود.‏

‏برای تحقیق مطلب گوییم: نزاعی بین فلاسفه هست در اینکه آیا ترکیب بین ماده و‏‎ ‎‏صورت ترکیب انضمامی است یا ترکیب اتحادی؟ هر قولی را فرقه ای اختیار‏‎ ‎‏نموده اند.‏‎[1]‎‏ ولکن حق تفصیل است، یعنی ماده با بعضی صور ترکیب اتحادی داشته و‏‎ ‎‏با بعضی صور ترکیب انضمامی دارد.‏

‏ولذا می گوییم: هیولای اُولی صرف القوه بوده و قابلیت دارد در مراتبی سیر کرده‏‎ ‎‏و در هرمرتبه فعلیتی به خود بگیرد. مثلاً مادۀ این شجر، در وقتی با صورت شجریه‏‎ ‎‏هم آغوش نبود ودر بذر، قوۀ امکان اتحاد با صورت شجریه بود و ازمرتبۀ قوه‏‎ ‎‏حرکت کرده به مقامی رسید که سر از گریبان این شجر بیرون آورد، در این مقام‏‎ ‎‏یک فعلیت به خود گرفته و صورت نباتیۀ شجریه با آن فعلیت، اتحاد پیدا نموده و این‏‎ ‎‏ترکیب اتحادی است.‏

‏زیرا در این شجر، آن ماده است که شجر شده و با این صورت شجریه متحد شده‏‎ ‎‏است و این مقام فعلیت ماده نسبت به مقام فعلیت شجریه لابشرط است؛ چون اگر‏‎ ‎‏لا بشرط نبود نمی توانست با این صورت شجریه متحد شود.‏


[[page 189]]

‏مخفی نماند: آن ماده در این مرحله عین شجر بوده و این صورت شجریه عین‏‎ ‎‏ماده ای است که در این مقام به فعلیت رسیده است.‏

‏پس با نظر به این معنی باید گفت: ماده لا بشرط است، تا از اتحاد با این صورت ابا‏‎ ‎‏نداشته باشد؛ چنانکه در واقع ابا نداشته که شجر شده و فعلیت به خود گرفته است.‏‎ ‎‏واین ماده که بالفعل شجر است این قوه را که جزء بدن حیوانی گردد یا خاکستر شود یا‏‎ ‎‏خاک گردد داراست، ولکن فعلاً نمی تواند با صورت ترابیه متحد شود؛ چون با مقام‏‎ ‎‏فعلیت آن منافی است؛ زیرا قوه و فعل با هم در یک مرتبه فعلیت پیدا نمی کنند، بلکه تا‏‎ ‎‏ماده مقام فعلیت را از دست ندهد به آنچه قوۀ او را داراست و ممکن است به او برسد،‏‎ ‎‏نمی رسد. پس این ماده به ملاحظۀ مقام فعلیت آن، بشرط لاست، یعنی به شرط این‏‎ ‎‏است که به آنچه قوۀ او را داراست بالفعل نرسد. و همین طور ماده در حیوان با آن مقام‏‎ ‎‏فعلیتی که به خود گرفته، یعنی حیوان شده و با صورت حیوانی متحد بوده و از‏‎ ‎‏انسانیت منحاز است، فرض شده و نسبت به انسانیت بشرط لا محسوب می شود و با‏‎ ‎‏این نظر به او ماده گویند. ولی با نظر دیگر، یعنی ماده را با قطع نظر از این مقام فعلیت،‏‎ ‎‏تا صورت انسانی با او متحد شود جنس خوانند. این است که مثلاً حیوان را نسبت به‏‎ ‎‏انسان جنس گفته و نسبت به ما قبلش، یعنی صورت نباتیه و جسم مطلق، فصل گویند.‏

‏از این بیانات معنای عبارت حاجی که فرمود: «والثان من معنیی بشرط ...» معلوم‏‎ ‎‏می شود.‏

‏حاصل آنکه: معنای ثانی بشرط لا این است که ماهیت «وحدها» اخذ شود‏‎ ‎‏به طوری که اگر چیزی با او مقارن باشد عدم آن چیز از حیث اینکه در ماهیت داخل‏‎ ‎‏باشد، اعتبار شود. بلکه آن شی ء مقارن از حیث اینکه امر زاید بر ماهیت است، اعتبار‏‎ ‎‏شود به طوری که از ماهیت و آن مقارن، مجموعی حاصل شده که ماهیت به این اعتبار‏‎ ‎‏بر آن مجموع صدق نکند. مثل اینکه حیوان برای شی ء مجموع، به عنوان ماده و جزء‏‎ ‎‏مأخوذ باشد و جزئیت آن آشکار گردد.‏

‏چنانکه شیخ گفته است: گاهی ماهیت بشرط لا شی ء اخذ می شود، یعنی معنای آن‏


[[page 190]]

‏به شرط اینکه تنها باشد به طوری که تمام چیزهایی که مقارن با اوست زاید بر آن باشد‏‎ ‎‏تصور می شود. پس ماهیت برای این مجموع جزء و ماده می شود که در هر دو وجود،‏‎ ‎‏یعنی وجود ذهنی و وجود خارجی بر مجموع مقدم است؛ زیرا جزء در همۀ مراحل‏‎ ‎‏مقدم است و حمل جزء بر مجموع ممتنع است؛ چرا که شرط حمل که اتحاد در وجود‏‎ ‎‏است منتفی است و بعضی اوقات ماهیت لابشرط اخذ می شود، یعنی معنای ماهیت با‏‎ ‎‏تجویز اینکه «وحدها» باشد و با تجویز اینکه «وحدها» نباشد. یعنی چیز دیگری با او‏‎ ‎‏مقترن شود تصور می شود. در این صورت هم بر مجموع و هم بر خودش به تنهایی‏‎ ‎‏حمل می شود. بنابر اعتبار اول نمی توان گفت: «الحیوان الناطق حیوان» و به آن ماده‏‎ ‎‏گویند، ولکن بنابر اعتبار دوم می توان گفت و به آن جنس گویند.‏‎[2]‎

‎[[page 191]]‎

  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 5، ص 282ـ286؛ شوارق الالهام، ص 172ـ174؛ شرح منظومه، بخش حکمت، ص 105.
  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش الهیات، ص 403؛ شرح اشارات، ج 1، ص 76ـ77؛ اسفار، ج 2، ص 16ـ 18.

انتهای پیام /*