مقصد اول امور عامّه

ماهیت لا بشرط و دو اعتبار آن

فریده پنجم ماهیت و لواحق آن / غرر فی اعتبارات الماهیة

کد : 114437 | تاریخ : 13/06/1395

ماهیت لا بشرط و دو اعتبار آن

‏ ‏

و لا بشرط کان لاثنین نُمی  ‎ ‎من أوّل قسمٍ و ثانٍ مَقسم

‏ ‏

‏چنانکه بشرط لا دارای دو قسم بود، لا بشرط نیز دو قسم است: یکی لابشرط‏‎ ‎‏قسمی است، یعنی لا بشرطیت اعتبار شده است. و دیگری لا بشرط مقسمی است،‏
‎[[page 194]]‎‏یعنی لابشرطیت اعتبار نشده است؛ چنانکه سابقاً به طور تفصیل گفتیم.‏

‏وقتی بخواهند نقشۀ واقع را بیاورند ـ چون ماهیت بذاتها صاحب شؤونی است ـ‏‎ ‎‏یکی از شؤون ماهیت این است که موجود شده و در خارج وجود دارد مانند ماهیات‏‎ ‎‏موجوده و یکی دیگر از شؤون ماهیت معدوم بودن آن است.اینکه گفتیم عدم از شؤون‏‎ ‎‏ماهیت است مقصود این نیست که شیئی باشد و عدم بر او وارد شده باشد بلکه منظور‏‎ ‎‏این است که ماهیت به هیچ نحوی حتی به اندازه ای که بتواند عدم را در آغوش بگیرد‏‎ ‎‏نیست ـ ولو ماهیت به هر نحوی باشد باز چیزی نیست ـ یعنی بحت ظلمت عدم است.‏

‏و این اعتباری است که عقل برای ماهیت نموده است؛ چون عقل در عالم اعتبار‏‎ ‎‏می بیند ماهیت هم موجود و هم معدوم می شود، لابشرطیت را اعتبار می کند، یعنی‏‎ ‎‏اعتبار می کند که می شود ماهیت موجود شود و می شود معدوم شود، پس عقل با توجه‏‎ ‎‏به اصل ماهیت این سه اعتبار را نموده است.‏

‏اصل در لابشرط، مقسمی است به طوری که در آن لا بشرطیت هم قید نبوده و‏‎ ‎‏ازهمۀ قیود رهاست و همان است که معدوم و موجود می شود و قابلیت موجودیت و‏‎ ‎‏معدومیت را داراست، منتها بعد از آنکه این سه حال را در ماهیت دیده اند، در مقام‏‎ ‎‏معرفی کردن حالات آن، این سه اعتبار را نموده اند. اصل این مقسم است که با آن‏‎ ‎‏بی آلایشی وجود نداشته، ولی در مقامی که مقسم قرار داده می شود، جمال او را‏‎ ‎‏درضمن قسمی می بینند. منتها به آن وجودش که در مصباح وجود خود را می نماید‏‎ ‎‏نظر نکرده و از وجودش غفلت می نمایند و الاّ محال است مقسم، خود را بدون اینکه‏‎ ‎‏در ضمن یکی از اقسامش جای بگیرد، بنمایاند.‏

‏والحاصل: در آن تقسیمی که روی مقسم می آید، باید مقسم وجود یافته تا بتوان او‏‎ ‎‏را دید، منتها از وجود آن غفلت می شود. اینجاست که چون به این معنی که وجود‏‎ ‎‏مقسم مغفول عنه است التفات نشده گفته اند: لابشرط مقسمی نداریم تا در مقابل‏‎ ‎‏لابشرط قسمی چیز دیگری باشد و همچنین اشکال شده که لا بشرط قسمی و لابشرط‏‎ ‎‏مقسمی یکی است؛ زیرا لا بشرط قسمی با وجود و عدم سازش دارد. ولکن مخفی‏
‎[[page 195]]‎‏نماند که در لابشرط قسمی لابشرطیت در معتبَر است نه در اعتبار و اعتبار مغفول عنه‏‎ ‎‏است. ماهیت با لابشرطیت به طوری که لابشرطیت قید مراد و مقصود باشد، معتبر‏‎ ‎‏می شود. از اینجاست که توهم شده: لابشرط قسمی نداریم؛ چون لابشرط به این معنی‏‎ ‎‏عین بشرط شی ء است.‏

‏ولی این توهم مندفع است؛ زیرا برای ماهیت دو اعتبار است یکی اعتبار بشرط‏‎ ‎‏شی ء که همان اعتبار وجود ماهیت است و اما لابشرط قسمی اعتبار قابلیت ماهیت‏‎ ‎‏برای وجود و عدم است، وقتی دو اعتبار مغایر شد لابشرط قسمی و بشرط شی ء غیر‏‎ ‎‏هم خواهند بود؛ چون اصل مغایرت در اعتبار است.‏

‏از این بیانات ما معلوم گشت که این سه اعتباری که برای ماهیت می شود اعتبارات‏‎ ‎‏عقلیه بوده و اعتبارات عقلیه محال است در خارج موجود شود؛ چون موجود عالم‏‎ ‎‏عقل نمی تواند در عالم طبیعت قدم گذارد. پس هیچ یک از آنها موجود نبوده و آنچه‏‎ ‎‏در صفحۀ طبیعت موجود است همان ماهیت لابشرط مقسمی است. و بالجمله:‏‎ ‎‏لا بشرط مقسمی و لابشرط قسمی و بشرط لا و بشرط شی ء، انحاء ماهیت است.‏

‏ ‏

و هو بکلّی طبیعی وُصف  ‎ ‎و کونه من کون قسمیه کُشف

‏ ‏

‏چنانکه بشرط لا دو قسم بود لا بشرط هم دو قسم شده است: لا بشرط مقسمی،‏‎ ‎‏مانند مطلق الوجود است که به وجود مطلق منبسط و وجود سعی، و وجود مقید و‏‎ ‎‏محدود منقسم می شود.‏

‏و ثانی، یعنی لا بشرط مقسمی به کلی طبیعی موصوف و موسوم است. بنابراین‏‎ ‎‏کلام در کلی طبیعی واقع می شود که آیا موجود است یا موجود نیست؟ سپس سخن‏‎ ‎‏در نحوۀ وجود و کیفیت موجودیت آن واقع می شود.‏

‎[[page 196]]‎

انتهای پیام /*