دلیل تضایف
و از ادلۀ ابطال تسلسل دلیل تضایف است:
البته علت و معلول متضایفین هستند، مثل تضایف اَب و ابن که در فعلیت و شأنیت مانند هم هستند، مثلاً اگر اَب بالفعل باشد لازم است ابن هم بالفعل باشد؛ زیرا محال است ابن بالفعل باشد و اَب بالفعل نباشد و اگر اَب بالقوه باشد ابن هم بالقوه خواهد بود.
همچنین در عدد، علت و معلول متضایفین می باشند که در عدد باید مثل هم باشند، مثلاً اگر فرض کردیم که این انگشتهای پنجگانۀ ما علل و معالیل هستند انگشت اول و بزرگ علت است بدون اینکه معلول باشد و انگشت کوچک و آخر معلول خواهد بود بدون اینکه علت باشد پس غیر از انگشت بزرگ همه معلول هستند بنابراین معالیل چهارتاست و غیر از انگشت کوچک همه علت هستند که چهارتا می شود.
پس اگر ما فرض کردیم که معلول آخری نزد ماست و سلسله از این طرف منقطع است، این آخری معلول صرف خواهد بود بدون اینکه علت باشد.
و اگر فرض نمودیم: تمام ما فی السلسله، به نحو قضیۀ حقیقیه، هم علت و هم معلول باشد به گونه ای که آخر نداشته باشد و به یک فردی که علت باشد نه معلول نرسد، لازم می آید: عدد معالیل یکی از عدد علل زیادتر باشد و تضایف را از دست بدهند. پس ناچار باید قائل شد که این سلسله منتهی به یک علتی است بدون اینکه معلول باشد، تا تضایف در عدد سالم بماند.
[[page 351]]همچنین اگر فرض کنیم که علة العلل پیش ماست، یعنی سلسله از طرف بالا مقطوع است و از طرف پایین متناهی نیست، باز تضایف در عدد نخواهند داشت چون فرض کردیم ازطرف آخر معلول صرف نیست؛ زیرا سلسله از آن طرف محدود نیست و همه هم علت و هم معلولند و چون در اول یک علت صرف داریم بدون اینکه معلول باشد، لازم می آید: عدد علت یکی از عدد معلول زیادتر باشد و تضایف از دست برود در صورتی که تضایف از احکام مشترکه علت و معلول است و به عقد محکم عقلی، عقد تضایف بین آنها جاری شده است.
مخفی نماند: این دلیل در صورتی جاری است که سلسله از یک جهت منتهی باشد و الاّ اگر بالفرض از هر دو جهت غیر منتهی باشد، دلیل جاری نمی شود.
[[page 352]]