مجله کودک 205 صفحه 3

کد : 114598 | تاریخ : 21/07/1384

بچهای که از سوسک میترسید یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. یه دختری بود که خیلی از سوسک میترسید حتی اگر یه سوسک مرده میدید نمیتوانست دیگه بخوابه و حتی تنهایی به دستشویی بره تا اینکه یه روز که رفته بود تو حیاط خونه بازی کند یکدونه سوسک دید که با مورچهها دعواش شده بود. ایستاد و دعوای مورچهها با سوسک را تماشا کرد مورچهها با اینکه خیلی کوچکتر و ضعیفتر از سوسک بودند ولی توانستند سوسک را شکست بدهند. از اون به بعد دیگه اون دختر از سوسک نترسید چون مورچهها که اینقدر کوچولو بودند از سوسک نمیترسیدند و با اون میجنگیدند اون دختر که خیلی بزرگتر از سوسک بود و سوسکها باید از اون میترسیدند. یه روز وقتی اون دختره رفته بود حیاط، مامانش بهش گفت: مواظب باش پشتت یه سوسکه ولی اون دختره اصلاً نترسید و با دمپانی زد سوسک رو کشت و به مامانش گفت چرا میترسی مامان سوسک که اصلاً ترس نداره! غزاله رضانواز 7 ساله از تهران مریم ثمنی / کلاس اول / از تهران سجاد ملکوتی خواه / 8 ساله / از تهران لطیفه معلم سر کلاس موضوع انشا را به بچهها گفت. همین طور گفت که سعی نکنید تقلب کنید چیزی که در درون خودتان است بنویسید. شاگرد نوشت درون من معده، قلب، کبد، کلیه و ناهاری است که ظهر خوردم. معلم: «حسن فیل کجا پیدا میشه؟» حسن: آقا فیل هیچ جا گم نمیشه.» سحر نیلیپور، 8 ساله از اصفهان یاسمن مجیدی / 11 ساله / از تهران شکیبا عبداللهزاده / 10 ساله / از رشت کاوه پولادی / 7 ساله / از کرج پرندهای نازنین نشسته توی ایوون چیک، چیک بارون خیس شده بود اون برق میزد و میلرزید انگار با من حرف میزد دونه ریختم براش اونارو برچید با نوکش پر زد آمد کنارم آوازی خواند برایم از ته دل میخندید به دوستیمان میبالید لونهای ساختم براش شد سرحال و خوشحال پرنیان امام دادی، 11 ساله از تهران فرشته از اتفاقاتی که افتاده است، عصبانی است. پسرش چارمینگ از راه میرسد و از ماجرا میپرسد.

[[page 3]]

انتهای پیام /*