سلب احتیاج، مجمع اوصاف جلال و نعوت سلبیه است
و وصفه السلبی سلب السلب جا فی سلب الاحتیاج کلاًّ أدرجا
وصف سلبی حق سبحانه، سلب السلب، یعنی سلب العدم است.
و الحاصل: اوصاف جلالیه و سلبیه، سلبِ امر وجودی نیست، بلکه سلب حد و عدم از ذات حق است. مثلاً وقتی می گوییم خداوند متعال جوهر نیست، جهت وجودی جوهر را از او سلب نمی کنیم، بلکه جهت عدمی را از وی سلب می نماییم. مثلاً جوهر دارای استقلال و وجود است؛ چون جوهر آن است که «اذا وجد، وجد لا فی الموضوع» و استقلال و وجود از خداوند متعال سلب نمی شود؛ زیرا حقِ استقلال و وجود از آنِ اوست، ولی چون جوهر دارای ماهیت بوده و وجودش محدود می باشد و ماهیت نقص است ـ زیرا امر عدمی است ـ پس زمانی که ما جوهر را از حق سبحانه سلب می کنیم، ماهیت و حد آن را که از نقایص است سلب می نماییم.
سپس حاجی ـ رحمة الله علیه ـ به آنچه ما قبلاً گفته ایم، اشاره می فرماید و آن اینکه:
همۀ صفات سلبیه، در سلب احتیاج مندرج است، یعنی مرجع تمام سلبها به سلب واحد است و آن سلب احتیاج است؛ چنانکه برگشت اضافات او به یک اضافۀ اشراقیه است که عبارت از قیومیت اوست.
و ما تفصیلاً کیفیت اضافۀ اشراقیه را بیان نموده و در اوصاف حقیقیۀ ذاتُ الاضافه
[[page 120]]گفتیم جهت حقیقیۀ آنها عین ذات است و اضافه همان نور منبسط است که عارض بر ماهیات است و عین وجود موجودات است و این اضافۀ اشراقیه قدرت فعلی حق و علم فعلی حق و ارادۀ فعلیۀ حق است؛ چنانکه بعد ـ ان شاء الله ـ ذکر می شود که موجودات عالم، علم فعلی و قدرت فعلی او می باشند و رجوع صفات حقیقیه به صفت واحده ای است که عبارت از وجوب است و وجوب وجود شدید غیرمتناهی عدّةً و مدّةً و شدّةً است و آن وجود عین ذات اوست؛ زیرا حضرت حق دارای ماهیت نیست و ماهیتش عین انّیت اوست به خلاف سایر موجودات که صفات و وجودات آنها زاید بر ذوات آنهاست؛ چون ذوات آنها ماهیات است و برای ماهیات حتی مانند وجود هم عارض می باشد.
مرتبۀ ذات ممکنات ـ مثل انسان ـ غیر از مرتبۀ وجود آنهاست و ممکنات در مرتبۀ ذات مستحق حمل هیچ گونه حیثیتی نبوده و نمی توان مفاهیم دیگری غیر از ذواتشان را بر آنها حمل کرد، بلکه ممکن در مرتبۀ ذات تنها خودش بر خودش حمل می شود بدون اینکه برای حمل یکی از مفاهیم کمالیه بر او قابل باشد. مثلاً نمی توان بر انسان در مرتبۀ ذات غیر از انسانیت یا مفاهیمی که مانند حیوانیت و ناطقیت در مرتبۀ ذات اوست، حیثیات کمالیۀ دیگر را بر او حمل کرد؛ زیرا ذات انسان غیر از حیثیت انسانیت چیز دیگری نیست و اگر در این مرتبه چیز دیگری را بر او حمل نماییم لازم می آید غیرذاتی، ذاتی باشد و آن محال است.
پس در ممکنات همۀ اوصاف و مفاهیم کمالیه، حتی وجود و حیثیت وجود، زاید بر ذات می باشند. بنابراین: اوصاف حقیقیه و ذات الاضافه در ممکنات زاید بر ذات است.
و اما در حضرت حق صفات حقیقیه با دو شعبۀ خود ـ حقیقیۀ محضه و ذات الاضافه ـ عین ذات می باشند؛ چون سابقاً گفتیم: حضرت حق دارای ماهیت نیست، بلکه ذات او صرف وجود و وجود صرف است.
[[page 121]]